پارت 20 From hatred to love

amily · 20:03 1400/07/10

این رمان کپی نیست و خودم نوشتم

کپی این رمان=دزدی،حرام

ببینید چقدر مهربونم که تو یک شب دوتا پارت دادم

بشوت ادامه😃

(پارت بیستم )

*مرینت*

چشمامو با سختی باز کردم

ای خدا

بازم این جا؟

هوف

جواب نینو رو چی بدم؟

ام بزار بهش میگم که ام خوردم به دیوار 

نه نه این خیلی ضایس 

رد کمربند روی بدنم و زخمام از دیوار نیست

اهااا

میگم خوردم زمین

نه اینم نمیشه

ام

خب پس میگم خوردم به میز(خوددرگیری مزمن دره😂)

با محکم باز شدن در دست از با خودم حرف زدن برداشتم

با ترس به کسی که توی چارچوب در بود نگاه کردم

نینو با خشم به سمتم اومد و گفت:چرا بهم نگفتی این عوضی این قدر بلا سرت اورده

بغض کردم سرم و انداختم پایین

انقدر محبت ندیده بودم که

این نگرانی ها و عصبانیتای نینو خیلی ذوق زده و خوشحالم کرد

همینجور که ادامه ی حرفشو میزد هی قدم میزد و از این ور به اون وره اتاق میرفت:ای لعنت به من...لعنت به من که به اون دختره شک نکردم...ای لعنت به اون دختره...لعنت به ادرین که غیرت نداره

به سمتم در رفت:من اون ادرینو میکشم

فوری بدون توجه به سرم به سمتش رفتم و به بازوش چنگ زدم:نه...این کار و نکن

نینو:چرااا بزار برم...

حرفش نصفه موند نگام کرد و با لحن ارومی گفت:دوسش داری؟

سرم و انداختم پایین

چونه ام و بالا اورد:دوسش داری مارینت؟

اشکام زخمام و جلی تر میکرد:اا..اره

هق هق هام توی کل اتاق پیچید 

تازه یادش اومد من روی تخت بودم نگران بلند کرد و من گذاشت روی تخت و سرم و وصل کرد(چیه؟مه اصن دوس درم ت رمانام نینو ر مری غیرت دشته بشه😂✋)

بعدم بهم یک امپول زد 

خوابم گرفت:استراحت کن خواهر کوچولو

و بدون عصبانیت قبلش و اروم به سمت در رفت و از اتاق خارج شد

میخواستم دنبالش برم

اما چشمام خسته بودن

چشمام و دیگه نمیتونستم نگه دارم

سنگین شد و خوابم برد

********

پایان

میدونم این پارت کم بود 

ولی یک پارت دیگه هم دو سه ساعت پیش ددم که کم نبود و طولانی بود

دیگ هم منو قسم متید😐✋

نظر فراموش نشه تا فردا شب پارت بعد و بتم

بایی❤