💔سفر به دیار عشق💔 پارت ۲۰۲

دیانا دیانا دیانا · 1400/05/16 19:30 · خواندن 10 دقیقه

 

نذار توی دلت سردی بشینه گل من

 

نذار اشکاتو هر کی ببینه گل من

 

نذار اینا واست نقش بازی کنن گل من

 

نذار دنیاتو نقاشی کنن کل شهر

 

کنارم نشستن بیس تا مرتب بسوزن

 

دود بشن نیست تا کنم سر

 

یه امشبه رو باز هم به یادت

 

هر بازی ای یه بازنده داره

 

شاید نیفته گذرت به گذرِ من آره دوریم

 

ولی درست مثل دو سرِ خط

 

رسیدم با اینکه کسی نبود

 

منتظرم عاقبت هنرِ من باعث مردنِ من

 

رپ بهترین رفیقامو بِم داد

 

چه فایده گرفت خانوادمو

 

قرص زدن و تو اکیپا مخ اشغال

 

چه فایده گرفت حال آدمو

 

نیست حرف خشکیدن

 

یک برگ کل جنگلم بیابونته

 

نیست غمش یه شاعرِ

 

وِلگرد خیابونا میگن بیا خونه بِم

 

نذار توی دلت سردی بشینه گل من

 

نذار اشکاتو هر کی ببینه گل من

 

نذار اینا واست نقش بازی کنن گل من

 

نذار دنیاتو نقاشی کنن کل شهر

 

گلم آرامشت آرزوی منه

 

نگو چرا شدم خارِ روی تنت

 

واسه آدمی که قانع بود از همه

 

زندگیشو اگه وانموده همه

 

لبختداش باز پژمرده خندیده

 

واسه اونی که هی خط خورده بد دیده

 

ته شیشه های الکل یه تصویره

 

از یه مردی که در کل عوض میشه

 

گل من میشم زخمِ رو تنت

 

حرف رو لبت رنگ تو شبت

 

قسم به همین اشک رو صفحه

 

فرقی نداره دردمون همه

 

تو که ریشت گلم واسه همین خاکه

 

میدونی عاشقی چه عاقبتی داره

 

قلب پاکت تنها چیزیه که داری نذار

 

اون هم همش مال کسی باشه آره

 

نذار توی دلت سردی بشینه گل من

 

نذار اشکاتو هر کی ببینه گل من

 

نذار اینا واست نقش بازی کنن گل من

 

نذار دنیاتو نقاشی کنن کل شهر

 

گفتی نمیخوای عاشقم شی پس وقتی

 

رفتی گفتی باز دلم شکست

 

من نمیدونم کجاست اون همه لاو بت

 

خوشحاله واسه هر کی هست

 

به فکرِ پولم به خودم میگم اون آدم کو

ا

ون که مادی نبود به عشق یه باوری داشت

 

کاش مثبت بمونه لا اقل توم به جا انتقام به فکرِ آدمی باش

 

نه ساختم یه تیم نیم ملیونی

 

که میگفتن نمیشه این لی اونی که میخواد

 

الگو شدم نیست کیف زوری

 

که برات بیشترین ریسک مهمونیته

 

زندگیم تو چمدونم دوستا رفتن

 

مامان بابا موندن هنوز پا حرفم

 

میسازم از خودم بچه شجاعی

 

که اون که متنفر از لفظ جداییه

 

نذار توی دلت سردی بشینه گل من

 

نذار اشکاتو هر کی ببینه گل من

 

نذار اینا واست نقش بازی کنن گل من

 

نذار دنیاتو نقاشی کنن کل شهر

 

من اینجام گلم من اینجام من اینجام گلم من اینجام

دکتر وارد اتاقی میشه و ما هم پشت سرش به داخل میریم.. خودش پشت میز میشینه و به ماها میگه: لطفا بشینید

 

-آقای دکتر نمیخواین بگید چی شده؟

 

دکتر: بشینید همه چیز رو براتون توضیح میدم

 

روی اولین صندلی میشینم وقتی میبینم طاها بهت زده به دکتر خیره شده دست اون رو هم میکشم که باعث میشه رو صندلی پرت بشه

 

-دکتر منتظریم

 

دکتر سری تکون میده و میگه: راستش ضربه ی بدی به سر برادرتون وارد شده… ما همه ی سعیمون رو کردیم… عمل موفقیت آمیز بوده فقط….

 

به اینجای حرفش که میرسه مکث میکنه

 

-پس مشکل کجاست دکتر؟

 

دکتر: فقط به خاطر ضربه ی شدیدی که به سرش وارد شده به حالت اغما فرو رفتن

 

با این حرف دکتر انگار آب سردی روم میریزند

 

طاها به زحمت زمزمه میگمه: یعنی چی دکتر؟

 

با ناامیدی میگم: یعنی کما

 

طاها تکون سختی میخوره و با ترس به دکتر نگاه میکنه

 

دکتر سری به نشونه ی تائید حرف من تکون میده و ادامه میده: کاملا درسته… برادرتون فعلا در کما به سر میبرن

 

طاها: یعنی چی؟… یعنی واسه ی همیشه از دستش دادم… این یکی هم واسه ی همیشه رفت

 

دکتر:نه پسرم… اشتباه نکن… برادرت رو از دست ندادی اون زنده هست کسی که به کما میره دوباره میتونه به زندگی برگرده… کما حالتیه که بیمار، هوشیاریه خودش رو تا حد زیادی از دست میده و دیگه قادر به پاسخگویی به محرکها و تحریکات خارجی نیست. در این حالت بیمار نمیتونه به هیچ طریقی با محیط خارج ارتباط برقرار کنه…. البته این رو هم بهت بگم کما یه مریضی نیست بلکه علامتی از یک مریضی یا واکنشی از یک حادثه هستش که برای برادر شما حالت دوم اتفاق افتاده… یعنی به خاطر ضربه ای که به سرش در تصادف وارد شده به کما رفته…

 

طاها: یعنی طاهر هیچی از محیط اطرافش نمیفهمه

 

دکتر: درجه های کما توسط هوشیاری شخص بیمار نسبت به محرکهای خارجی، تعیین میشه. در بسیاری از مواردی که اشخاص در حالت کما به سر میبرند، بیمار دریافتهایی از محیط نیز خواهد داشت و این حالت با توجه به بهبودی شخص بیمار زیادتر هم میشه.

 

طاها: خب تا کی طاهر تو این حالت باقی میمونه…

 

دکتر:اکثر کماها، بیشتراز ۴ هفته طول نمیکشن… اما در حالت کلی اگه بخوایم در نظر بگیریم نمیشه هیچ حرفی در این زمینه زد…

 

طاها: یعنی نمیشه یه زمان قطعی داد که کی از کما خارج میشه؟

 

دکتر: نه… هیچ نظر قطعی وجود نداره… شاید چند روز دیگه… شاید هم چند هفته دیگه… شاید هم چند ماه یا چند سال دیگه

 

با تاسف ادامه میده: شاید هم………

 

رنگ طاها به شدت میپره

 

-یعنی ممکن…

 

دکتر سری تکون میده و در ادامه حرفش میگه: بعضی از کسانی که به کما میرن بعد ازمدتی به سمت سندرمآپ

الیک پیش میرن که…………

 

طاها وسط حرف دکتر میپره: اینی که گفتین اصلا چی هست؟

 

دکتر: زندگی نباتی یا سندرمآپالیک به حالتی میگن که فرد چشماش بازه وگاهو بی گاه به صورت غیرارادی بدن خودش رو هم حرکت میده. با این وجود، در پاسخ به محرکهای محیطی هیچ واکنشی در این گونه بیمارا مشاهده نمیشه. وضعیت زندگی نباتی میتونه بسیار حادتر از کما باشد، چون اینگونه بیماران هرچند حرکات غیرارادی از خود بروز میدهند، اما با گذشت زمان هیچ نشانی از هوشیاری از خود بروز نمیدهند ولی در کما شانس بهبودی برای برخی بیماران وجود دارد…

 

-یعنی ممکنه طاهر به این وضع دچار بشه

 

دکتر: بهتره الان به این چیزا فکر نکنید و به فکر بهبودیه حال بیمارتون باشین

 

– آخه چه جوری؟دکتر: از بين محرکات حسي، تحريکاتشنوايي اهميت ويژهاي دارن چون آخرين حسي به شمار میان که در يک بيمار مبتلابه کما از بين مي روند… تحريکات شنوايي با صداي آشنا بر بهبود سطح هوشياريبيماران کمايي تأثير مثبت دارند… تا الان بیمار شما صد در صد به بخش ای سی یو منتقل شده… سعی کنید وقتی به ملاقاتش میرین باهاش حرف بزنید… امکانش هست که متوجه ی حرفاتون بشه

 

بعد از چند تا توصیه و تذکر دیگه از جانب دکتر با شونه هایی افتاده از اتاق خارج میشیم.. نمیدونم چرا این روزا مصیبت از همه طرف برامون میباره…

 

-نمیخوای به پدربزرگ و خونوادت خبر بدی؟

 

طاها: با این اوضاع و احوالی که من توی اون خونه میبینم بهتره کسی چیزی ندونه… اونا همینجوری هم به خاطر حال و روز مامان و بابا داغون هستن یه شوک دیگه کافیه تا همه شون رو از پا در بیاره

 

آهی میکشمو چیزی نمیگم

 

طاها: مسدونم خودخواهیه ولی با همه ی وجودم دوست داشتم من جای طاهر بودم

 

-نگو طاها… این جور نگو

 

طاها: آه ترنم همه مون رو گرفت سروش… اینا همه به خاطر اون آه هایی که اون دختر بیگناه کشید…

 

با آستین لباسش اشکاش رو پاک میکنه و از من دور میشه

 

سرمو با تاسف تکون میدم و به دنبال کارای طاهر میرم… اجازه نمیدم طاها هیچکدوم از کارا رو انجام بده… بعد از اینکه تمام دستورای دکتر رو انجام دادم یه خورده دیگه با طاها حرف میزنم و دلداریش میدم … اون هم در نهایت مجبورم میکنه که برم خونه استراحت کنم… هر چقدر اصرار به موندن در کنارش میکنم قبول نمیکنه مجبوری ازش خداحافظی میکنم و سوار ماشینم میشم… بی هدف توی خیابونا میچرخم و به بازی روزگار فکر میکنم

 

چند روز بعد

 

ترنم: سلام آقایی

 

-سلام خانمی… خوب واسه خودت خوش میگذرونیا… من رو هم که از یاد بردی… یه بار با خودت نگی سروش داره از ندیدن من دق میکنه ها

 

ترنم: باشه نمیگم آقایی… خیالت تخت

 

– بچه پررو…

 

ترنم: بنده تو پررویی انگشت کوچیکه ی شما هم نمیشم

 

-ترنم

 

ترنم:ها؟؟

 

-این ها هنوز از دهنت نیفتاده

 

ترنم: برو بابا

 

-بی تربیت هم که شدی…. بعد این همه مدت هنوز هم همون دختر لوس و ننری که بودی هستی

 

ترن: تو هم هنوز همون کروکودیل بیریخت بی خاصیتی

 

-من کروکدیلم

 

ترنم: پ نه پ… من کروکدیلم

 

-خب درستش همینه دیگه

 

ترنم: سروش میزنم شل و پلت میکنما

 

-برو کوچولو… برو بگو بزرگترت بیاد

 

ترنم: با من بودی؟

 

-پ نه پ با دیوار بودم

 

ترنم: نه میبینم که راه افتادی

 

-اگه اشتباه نکنم از یه سال و خورده ای راه افتادم

 

ترنم: ســـروش

 

-چیه کوچولو

 

ترنم: تو باز بهم گفتی کوچولو

 

-مگه نیستی؟

 

ترنم: نه خیـــر

 

-خب بابا.. حالا چرا داد میزنی کوچولو

 

ترنم:ســـــروش… من دیگه بزرگ شدم… واسه ی خودم خانمی شدم… من بچه نیستم که هی میگی کوچولو

 

-واقعا؟؟

 

ترنم: اوهوم

 

-من که نمیبینم

 

ترنم: ســـروش

 

-جانم کوچولو

 

ترنم: لوس!!..

 

-بده دارم نازتو میخرم

 

ترنم: کو… کجاست؟… من که نمیبینم

 

-همون جانم که گفتم خودش خریدن نازه دیگه

 

ترنم: نه بابا… خوب شد گفتی… من نمیدونستما

 

-عیبی نداره از حالا به بعد دیگه میدونی

 

ترنم: ســــــروش

 

-جانم خوشگلم

 

 

-چی شد؟…چرا اینجوری نگام میکنی؟

 

ترنم: با من بودی؟

 

-مگه غیر از تو کس دیگه ای هم اینجا هست؟… ببین جنبه نداری اینجوری صدات کنم

 

ترنم: از بس از این کارا نکردی آدم باورش نمیشه

 

-همیشه یه اولین باری وجود داره

 

غمگین نگام میکنه

 

ترنم: وقتی میگی جانم خوشگلم ته دلم یه جوری میشه؟

 

«صدایت شنیدن دارد وقتی که می گویی : جانم . . .»

 

-چه جوری خانمی؟

 

ترنم: نمیدونم… انگار داره قیلی ویلی میره

 

-چی؟

 

ترنم: دلم دیگه

 

-الهی قربون دلت برم… تو بیا من هر روز هزار بار نازتو میکشم و قربون صدقه ات میرم

 

ترنم: خدا نکنه آقایی… تو اگه ناز من رو هم نکشی باز هم خاطرت عزیزه

 

—————–

 

-ایکاش میشد برگردیم به گذشته ها تا برات حرفایی بزنم که همیشه دوست داشتی از من بشنوی

 

با بغض ادامه میدم: لبخندای تلخت رو دوست ندارم

 

ترنم: تلخی تموم شده آقایی… همین که هستی برام یه دنیا می ارزه