یه پارت دیگه هم میدم که از خیره من یک دخترم بگذرید

«پارت 60» بازمریض شدم ... چرخیدوازهمه خداحافظی کرد.جلوی چشم بچه های توی حیاط منوسوارآئودی مشکی رنگش کرد.رز و میلن تاکنارماشین آمدن ...باخداحافظی ازشون راه افتادیم ...چندساعت بعدبهترشدم .دکترگفته به خاطرخستگی وشب نخوابیه ... خیلی زودزمان کنکوررسید.باهزارامیدوآرزووالبته دلهره امتحان دادم نتجیه مرحله ی اول خیلی خوب بودباکمک نینو انتخاب رشته کردم ...خداکنه تهران قبول بشم ...ادرین گفته شهردیگه نمی زاره برم .بااجازه ادرین با رز و میلن رفت وآمدداشتم ولی اونابیشتر به خونه من می آمدن .حالادیگه گوشی مبایل دارم .دیگه به اخلاق ادرین عادت کرده بودم .می دونستم هرچقدم دلبری کنم فایده نداره برای همینم بی خیال رابطه با ادرین شدم حالا که اون داره خودشوکنترل می کنه چرامن نکنم .وای خدادل تودلم نیست .امروزنتیجه ی کنکورمیاد.صبح زودبیدارشدم ادرین توپزیرایی نشسته بود. مرینت.. رفتم جلوش ایستادم وای چرااخم کرده من که کاری نکردم .بلندشدجلومایستاد.ازترسم چندقدم عقب رفتم . چی شده ... بادوقدم بلندخودشوبه من سوندبازوهاموگرفت من گیج نگاش کردم ...خدایاچی شده ...باورم نمی شدچهره ی اخموش بازشد.به خنده تبدیل شد.منوبغل کردوچرخوند...گیج مبهوت از ایرفتارش وای ادرین بزارم زمین سرم گیج میره ... همی نطورکه منوتوبغلش می چرخوندفریاد زد. قبول شیدی مرینت...قبول ... هنگ کرده بودم منوزمین گذاشت وخیره نگام کرد.این الان چی گفت : قبول شدم ؟من ...قبول...شدم .؟ مرینت حالت خوبه .؟ تازه ازشوک بیرون آمدم جیغ زدموبالا پایین پریدم ... قبول شدم ...قبول شدم ...خداجون قبول شدم ... ایستادم حالاچه رشته ای ؟ ادرین یه دستشو به طرفم درازکرد. معرفی می کنم ...سرکارخانوم دکتر مرینت کافیین ... چشمام گشادشد. چی؟چی گفتی الان ...مغزم هنگ کرد هیچی خانوم پزشکی آوردی به همین سادگی .... چشماموتااخرین حدبازکردم گونه هام داغ شده بودبازانوافتادم زمین...باورم نمیشه پزشکی ؟اونم من ...اشک ازروی گونه هام غلطید.ادرین جلوم نشست شونه هاموگرفت مرینت خوبی چته دختر؟ راست میگی واقعا پزشکی..... آره عزیزم توخیلی زحمت کشیدی حالام نتیجه زحمتتوگرفتی ...پاشوکه بایدجشن بگیریم . جشن؟ آره به نینو و الیم میگیم بیان هرچی باشه خیلی کمکم کردن ... لبخندی زدم دستامودورگردنش حلقه کردم . ممنونم ادرین ...برای همه ی خوبیهات ...کتابها کلاسهای که فرستادیم وخیلی چیزدیگه ... خواهش می کنم گلم خودت زحمت کشیدی . ب*وسه ای به سرم زدوبلندشد.گوشی برداشت وشماره گرفت.منم مث دیونه هابلندشدم پریدم هوا... خداجون مخلصتم ...خدادوست دارم ... ادرینم باخنده به من نگاه می کرد. الوسلام ارین خوبی ؟مامان ایناخوبن...ای بدنیستیم خبرخوب دارم برات ....مرینت پزشکی آورده ....آره همین تهران ...باشه گوشی دستت باشه گوشی به طرفم گرفت بیا با ارین حرف بزن . گوشی وگرفتم نفس نفس می زدم الوسلام سلام خانوم دکترتبریک میگم ... ممنون ...حالتون خوبه .؟مامان اینا خوبن بله خوبن اگه این خبرم بشنون بهترم می شن . سلام برسون بهشون حتماخوشحال شدم . مرسی ...اگه کاری نداری گوشیوبدم ادرین نه عزیزم خداحافظ خداحافظ گوشی به ادرین دادم ودوباره بالاوپایین پریدم .شب با ادرین و نینو و الی رفتیم ی رستوران شیک . سرمیز شام نینو باخنده به من خیره شده بود ها...چیه چرانگام میکنی .. خیلی بهت میاددکتربشی ...303 ادرین دستش وروشونم انداخت وگفت معلومه که بهش میاد. الی دستی زدوگفت خوب حالا وقت هدایاس...یالا ادرین روکن ... ادرین چشماشوبست .لباشوجمع کرد. نه اول شما... نینو باخنده جعبه ی کوچیکی ورومیزگذاشت قابل خانوم دکترونداره ازطرف منو الیا منم که ندبدید...ازبچگی عاشق هدیه گرفتن ذق مرگ شدم .باعجله بازش کردم ی دست بندخیال زیباکه پرازتیکه های برلیان بود وای نینو خیلی کشنگه ادرین :بازتو قاطی کردی ...؟ خوب چکارکنم کشنگه دیگه ... ادرین روکردبه نینو زحمت کشیدین ازهردوتون ممنونم خیلی به مرینت کمک کردید. نینو که مشغول خوردن شدروب ادرین کرد. قابل خواهرگلمونداره ...داداش وقتش روکنی ادرین بالبخندشیرینی به من خیره شدیه جعبه ی بزرگ روی میزگذاشت .باعجله بازش کردم اه اینکه خالیه ...منومسخره کردی ... ادرین بلندخندید. ازتوی جیب کتش ی سویچ درآورد. اینم جایزه ی این همه تلاشت . باتعجب گفتم304 این دیگه چیه ادرین سویچ جلوی چشممم گرفت . سویچ ماشین خوشکلت . ماشین ؟؟منکه رانندگی بلدنیستم ...تازشم ازرانندگی میترسم . یادمیگیری عزیزم ...ترستم کنارمیزاری ...ترس مانع پیشرفت میشه اینویادت باشه . الیا گفت: حالاچی براش خریدی ... ... برای شروع مزدا 1 وای ادرین ممنونم توخیلی خوبی .... خودمم می دونم خوبم همه باهم خندیدیم ...اونشبم جزبهترین لحظات عمرم شد.هدیه ازدست ادرین آرامش ادرین برام باارزش بود. طولی نکشیدکه من وارددوره ی جدیدی اززندگیم شدم دیگه بچه مدرسه ای نبودم حالادانشجوی پزشکیم که ازهمین الان خانودکترصدام میکنن احساس بزرگ شدن بهم دست میده ...دوسال دیگم بدون رابطه با ادرین سپری شد...خیلی سخته چهارسال هرشب کنارمردزندگیت بخوابی نتونی ازنوازش بهره ببری ...اون مال کمن بودونبود...شایدخدااونوبرای من تنها فرستاده بود.تاپیشرفت کنم .تاازدست زن عموم رهابشم .باوجودموجودعزیزی مثل ادرین همیشه احساس تنهایی می کردم ...ادرین به پیشرفت من به خوردوخوراکم به پوشاکم به همه چیزی اهمیت می داد.فقط موندم بااین همه توجهی که به من داره چطورزره زره آب شدن منونبیبینه بعدازچندسال خونه ی پدریموازعموگرفت .اجاره یخونه به حساب خودم واریزمیشد.ولی ادرین همیشه جیباموپرمیکردهیچ وقت ازش برداشت نکردم . امروز تاساعت شش کلاس داشتم وقتی آمدم خونه برقاروشن بود....ادرین خونست .به طرفش پروازکردم هرروزازجریان کلاسام براش می گفتم امروزم سوژی خوبی دستم بود.باخنده واردشدم بلندسلام دادم . سلام برآقای اگراست ... هنوزچندقدم مونده بودبهش برسم که سرجام خشکم زد.نگاهم به چشمای پرخونش افتادچهری قرمزرگهای پیشونیش بیرون زده بود....خداچرااینقدرخشمگینه ؟ باپاهای سست جلورفتم ... ادرین خوبی؟ طوفانوتوچشمش دیدم .باصدای دورگه ازخشم به مبل اشاره کرد. بشین انجا... باترس رفتم کنارش نشستم ...دوسالی میشه که باهم دعوانکردیم ... کنترل تی ی تودستش بود.دکمه روشن وزد. نگاه کن ... باکمال تعجب ازرفتار ادرین به تی وی چشم دوختم .هروقت عصبانی میشدلال می شدم ازترس زن ومردی وبرهنه دیدم ...روموبرگردوندم ...یعنی مسته ؟ ادرین این چیه من دوست ندارم اینجورفیلماروببینم. مچ دستمومحکم گرفت که دردم آمد. خفه فقط نگاه کن ... به ناچارنگاه کردم ...اون زن باچندتامرد....کارهایی که من طاقتم تمام شد.نمی تونستم ببینم مشت گره کردم هنوزتودستش بودوهرلحظه فشاردستش بیشترمی شد ای ادرین دستم شکست . توجهی نکرد...وای خدا...نه این زن ...نه...من...نه من نیستم ...اشک ازچشمم پریدبیرون ...حالادلیل کار ادرینو میفهمم این زن بی حیا شبیه من بود...من هیچ وقت باکسی نبودم ... سرخوردم زمین بایدحرفی بزنم .باصدای لرزان این من نیس...نیستم ...باورکن ... دستموول کردوازجاپرید نعره کشید. دلعنتی چطورتونستی .؟..جواب بده ... به خدادروغه این فقط یه شباهته ... هنوزچارزانوروی زمین نشسته بودم محکم سیلیی به صورتم زدمزه ی خونوتودهنم حس کردم به خدامن نیستم ... ازپشت یقموگرفت.کشوندجلوی تی وی نگاه کن اگه تونیستی پس بگوکیه ...؟ محکم زدتوسرخودش وای خداآبرومو چطورجمع کنم .... رگای گردنشو پیشونیش خودنمایی می کرد.این خشم باخشم سالهای پیش خیلی فرق داشت لال شده بودم فقط هق هق می کردم ...خدایا چرانمی زاری ی آ ب خوش ازگلوم پایین بره این چه بدبختی بودسرم آمد.باخشم به جون وسایل خونه افتادهرچی دم دستش رسیدشکست ...باالتماس رفتم جلو به خدااون من نیستم ببین موهای این زن کوتاس ...ببین رنگی ...به خدادرو باورکن ... انگارصدامونمیشنیدفقط نعره می کشیدوخداروصدامی کرد.به طرفم خیزبرداشت.خودموبرای مرگ آماده کرده بودم.خدایا ادرین من گریه میکنه ...؟ لعنتی من به تودست نزدم که پاک بمونی اون وقت رفتی باچندتا....لاالااله الله... دستشوبه صورتش کشید. وای خداصبرم بده ... گریه کرد ناله کرد... من چی برات کم گذاشتم مرینت؟ شونه هامومحکم گرفت .تکان میداد صورتم میسوخت ولی برام مهم نبودمهم ادرین بودکه گریه می کرد.مهم ادرین بودکه منوباورنداشت ...به چشمام خی ره شد چرا مرینت؟چرا... زانوزدزمین خدایا ادرینم شکسته . ادرین به خدابی گناهم ...چطوربهت ثابت کنم ...که من پاکم همونجوری که تومی خوای ...خواهش می کنم باورکن ... ی لحظه سکوت بینمون حاکم شدسینه های ادرین ازخشمو ناراحتی بالا پایین می شد.دستشوروی پیشونیش گذاشت به من خیره شد.بدنم آشکارامی لرزید.به ی گوشه خیره شد.به حرف آمد ی راه هست که ثابت کنی ...این زن رابطه ی راحتی بامرداداره ... دستاموکشیدوبه طرف پله هارفت منو دنبالش تقریبامی دویدم ...پام به لبه ی پله هاگیرکردساق پام تیرکشید. آی پام شکست . بی توجه ب ناله ی من آخرین پله روطی کردمن وپرت کردتواتاق دروفقل کرد.خیلی ترسیدم اشهدمو خوندم عقب عقب رفتم ...می خوادمنو بکشه ... ادرین می خوای چکارکنی به خدااشتباه می کنی ... بی حرف باهمون خشمش جلوآمدمقنعه ومانتوموباخشونت درآو رد.دستش برای کمرشلوارش برد..وای می خوادباکمربندمنوبزنه ...ازترسم عقب رفتم...باشه مگه نمی گی تونیستی بهم ثابت کن ...ولی اگه بهم ثابت نشه

***********

پایان