❤️🗡️عشق مشروطه 🗡️❤️
سلام آمدمممممم
بچه ها میخواستم بگم که بنظرتون بهتره چقدر نظر بگم داشته باشه؟
لطفا نظر بدین 💜💜
این دفعه مجانی میدم😂
مرینت با آدرین به حیاط می روند تا به کارها برسند، آیدان مادر آدرین با دیدن مرینت بهش میگه چرا نمیری حاضر بشی الان مهمونا میرسن مرینت در جواب میگه من حاضرم، آیدان خانم عصبی میشود و به سیفی میگوید که تیمی که واسه درست کردن فضا برای نامزدی اومده بودند را بگوید که برگردند تا مرینت را آماده کنند که مرینت مخالفت می کند و میگوید منو اشتباه گرفتین من آدمی نیستم که تغییر کنه من همینم و می رود. در حال گشتن تو حیاط بود که سر از جای دیگه درمیاورد و با مردی میانسال روبرو می شود غافل از اینکه نمیداند آن مرد پدر آدرین است باهاش صحبت میکند و بهش میگوید که اونور بیشتر بهتون خوش میگذره نمیاین؟ که پدر آدرین میگه من اینجا راحت ترم. آدرین و مرینت پیش مهمونا می روند ولی هرکدام از آنها به مرینت تیکه ای میاندارندو با مرینت درحالیکه عصبانی می شود ولی با سیاست جوابشان را می دهد. مرینت پیش دوستانش می رود و آنها میگن که چرا اومدی اینجا برو پیش آدرین که ماجرارو به آنها میگوید، دوستاش بهش میگن تو خیلی هم عالی هستی فقط چون لباستو طراح مطرحی طراحی نکرده اینجوری برخورد میکنن.
مرینت به یک جای خلوت می رود تا آروم شود بعد از مدتی آدرین پیشش می رود و گردنبندی که واسش خریده بود برای مراسم را به گردنش میاندازد که مرینت بهش میگه یادت باشه این گردنبند هم به لیست اضافه کنی، و باهم پیش همکارانشان می روند. آقای فکرت میاید و آنها طرحشان را ارائه میدهند، آقای فکرت میگوید که طرح خیلی خوبیه اما متاسفانه با میتیو وارادام قرارداد بستم و می رود. همه آنها ناراحت می شوند و به سمت مراسم می روند، آدرین با عصبانیت به سمت رقیبش میتیو وارادام می رود که مرینت جلو همه سعی میکند آرومش کند و بهش میگه باهم برقصیم که آدرین ضایعش میکند و میگوید بزار واسه بعد. مرینت ناراحت شده و از محل دور می شود و ماریان جلوی آدرین را میگیرد، آدرین بعد از مدتی به دنبال مرینت می رود و مرینت بهش میگه که تو قرارداد اضافه کن که حق نداری منو جلوی دیگران ضایع کنی. از طرفی نینو پیش کاگامی می رود و باهم دوست می شوند. آدرین پشت سر مرینت به مراسم می رود و ازش میخواد تا باهم برقصن و شروع میکنند به رقص ماریان با دیدن آنها حرص میخورد بعد از تمام شدن رقص آیدان خانم حلقه آنها را میاندازد و روبان قرمزی که به حلقه هایشان وصل بود را میبرد از طرف همکارانشان صدا میاد که همدیگرو ببوسند اول مرینت میگه نه اما آدرین روزی که او را بوسید بیادش میاورد و مرینت قبول میکند اما آدرین اورا نمیبوسد بلکه ادایش را درمیاورد و همه دست می زنند و ماریان حرص میخورد.
موقع خدا حافظی ماریان به مرینت میگه که چون خیلی زود کاراتون یش رفته احتمالش هست همه چی به هم بخوره از طرفی چون آدرین رو نمیشناسی نزار قلبتو بشکونه مرینت میگه یعنی چی ماریان میگه آدرین باهمه فرق داره مثلا من با مارک نامزد کردم باهم تو یه خونه زندگی میکنیم مرینت میخنده و میگه ماهم قراره تو یه خونه باهم زندگی کنیم ماریان خنده حرصی میکنه و میگه کدوم خونه مرینت میگه خونه آدرین و ماریان خدافظی میکند و میرود. وقتی همه می روند مرینت با آدرین به تراس خونه آدرین میروند و مرینت با سگ آدرین آشنا می شود هم مرینت با تلکسوپ ستاره هارو میبیند و آدرین درباره شان به مرینت میگوید. مرینت بهش میگه فکر نمیکردم همچین آدمی باشی و شب بخیر میگه و می رود قبلا از رفتن گردنبندی که برای مادربزرگ ایدان خانم بوده و آدرین به مرینت داده بود (چون قرار بود اون گردنبند به همسر سرکان برسد) را باز میکند و روی میز میزارد. فردای آنروز عمه مرینت( آیجی آیفر)تو گلفروشی بهش میگه به سرعت نامزدیتون ازدواج نکنی که مرینت میگه نه حالا حالاها تصمیم به ازدواج نداریم خیالت راحت. دوستاش جمع می شوند و باهم حرف میزنند که مرینت میگه چرا آدرین دیر کرد هرروز باید میومد دنبالم بهش زنگ میزند که جواب نمیدهد و خودش به سمت خونه آدرین می رود تا یکسری وسایل آدرین روبردارد و به دفتر ببرد.
ماریان پیش آیدان خانم می رود و بهش ماجرای زندگی کردنشان تو خونه آدرین میگوید که آیدان خانم تعجب میکند. موقع برگشت مرینت آنهارو سر میز صبحانه میبیند و ازش میپرسند که اونا چیه مرینت میگه وسایل آدرینه گفت لازم داره گفتم من که دارم میام دفتر میارم آیدان خانم میگه چرا به من نگفت مرینت برای حرص دراوردن ماریان میگه حتما خصوصیه نمیخواسته به شما بگه و خدافظی میکند و به سمت دفتر میرود. وقتی به دفتر میرسد آدرین جلوی همه میگه چرا دیر اومدی که مرینت میگه رفته بودم وسایلی که خواستیو بردارم بیارم که آدرین میگه دلیل نپرسیدم تو هم مثل همه باید سروقت اینجا باشی و میگه همه جمع بشین جلسه داریم که مرینت تعجب میکند و همونجوری میماند و به کاراش میرسد.
آدرین نقشه میکشد تا تلافی میتیو وارادام را سرش بیاورد به همین خاطر تو مناقصه یک پروژه پر ریسک شرکت میکند از طرفی میتیو وارادام وقتی میفهمد، او هم تو مناقصه شرکت میکند. آدرین تو شرکت با مرینت بدرفتاری میکند به همین خاطر پیش آدرین می رود، برای اینکه صدایشان را کسی نشنود به تراس میروند و مرینت به آدرین میگوید چرا اینجوری با من رفتار میکنی چرا باز از صبح اخلاقت فرق کرده که آدرین میگه مثل اینکه یادت رفته ما قراردادی نامزدیم بعدش تو با من با نزدیکی رفتار میکنی و من از این خوشم نمیاد یادت نره که همه اینا یک بازیه، مرینت تعجب میکند و عذرخواهی میکند و میگه فهمیدم ازین به بعد با نزدیکی باهات رفتار نمیکنم و می رود. میتیو وارادام محل کار مریسلا دوست مرینت رو از اینستاگرامش پیدا میکند و آنجا می رود، از آنجایی که مریسلا دختری با احساس و خیال پرداز است و منتظر شاهزاده سوار بر اسب سفید است با دیدن میتیو محو او می شود و در نگاه اول تا بارداریش را با او تصور میکند.( من. یا خدا بمیرم بچم عاشق شد)
میتیو که لبخند موفقیت بر لبش نشسته بود از مریسلا میخواد که یک عطر مناسب او انتخاب کند بعد از خرید به مریسلا میگه بعدا بازم میبینمت. ماریان زندگی کردن مرینت و آدرین رو در خانه آدرین به مارک میگه و بهش میگه که نگران آدرینم مارک عصبی می شود و میگه بسه دیگه همش آدرین آدرین به ما چه ربطی داره، ماریان میگه بزرگش نکن آدرین فقط واسم یه دوست با ارزشه
( فرقش روبا she is a just friend میدونید؟ اون she ولی این He.)
آیدان خانم به آیفر عمه مرینت زنگ میزند تا برای خوردن چای اونجا برود، آنجا ماجرای هم خانگی آنها را به عمه مرینت میگوید و آیفر خانم تعجب میکند و وقتی به خانه برمیگردد به مریسلا زنگ میزنه تا به خانه بیاد تا ببیند او هم خبر داشته یا نه که مریسلا هم میگه شما انقدر منو صدا میکنین تا بیام آخر اخراج میشم و بعد میگه که نه خبر نداشتم. ایفر خانم با مرینت تماس تصویری میگیرد تا ببیند زندگی کردنش تو خونه آدرین حقیقت دارد یا نا که همان لحظه ماریان میرسد و ازش میپرسد که چیشده بهش میگه نمیدونم کدوم آدم دهن لقی این حرفو به عمه ام رسونده. شب همان روز آدرین برای دلجویی از مرینت به دنبالش می رود تا به بهونه گشتن سریوس(سگ سرکان) باهم به پیاده روی بروند. الیا، هم دانشگاهی و دوست آدرین که در شرکت کار میکند برای آیدان خانم خبر میبرد. ماریان به مرینت که تو اتاق آدرین بود زنگ میزند و میگه شب با مارک به خانه شان میاید او هم تعجب میکند و استرس میگیرد و دوباره تو بغل آدرین غش میکند.
آخی مری ژونم غش کرد🥺
نظر پلیزززززززززززززززززز 🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
نویسنده:^_^🐞 Elnaz 🐈⬛^_^
وبلاگ :https://amily1220. blogix.ir
مدیر اصلی :🎁💐امیلی💐🎁
در مورد :^_^🎈💐🐞☯️miraculous☯️🐈⬛💐🎈^_^
عاشقتونم بای☯️☯️🖤🖤💜💜💜💗💗💗💓💞💟💜🖤