پارت 7 From hatred to love
اااه
ببخشید دیشب ندادم ابجیم اومد
امروز صبحم خروسم و سگ های ولگرد خوردن خیلی صحنه ی وحشتناکی بود و منم حالم خوب نبود و نیست😭
این رمان کپی نیست خودم نوشتم
کپی این داستان=دزدی،حرام
بزن ادامه😢
(پارت هفتم )
چشمام گرد شد اینکه...ادرینه
بلافاصله دستام و مشت کردم و میکوبیدم به قفسه ی سینش
وقتی که دستام درد گرفت و خسته شدم ولش کردم
ادرین:تموم شد؟
-عوضی...من به خاطر تو دیگه دختر نیستم...به خاطر تو این همه بدبختی کشیدم و الان فروخته شدم به..
حرفم و ادامه ندادم
وایسا ببینم
اون کسی که من و خریده...ادرینه؟
-ت..تو ...منو از بابام خریدی؟
ادرین:اره
-ا...اون وقت...منو میخوای چیکار؟
ادرین به جلو نگاه کرد و بدون اینکه نگام کنه
و نگاش همچنان به جلو بود گفت:من زن دارم
(توقع نداشتین نح؟😂✌)
تو چشمای شکم نگاه کرد:یعنی داشتم
-خب به من چه؟
ادرین:گوش کن تا بگم
ادامه داد:پدر مادرم که میشه پدر بزرگه من...از وفتی من شانزده سالم بود بینه منو پسر داییم مسابقه گذاشت که هر کی زودتر بچه ی پسر براش بیاره تمام ارثش مال اون میشه...من مسخوام با هم معامله کنیم
چشمامو ریز کردم:چه معامله ای؟
ادرین:من با تو به هوای اینکه عاشقتم ازدواج میکنم تا این انگ ازت بره در عوض من ازت بچه میخوام
وقتی که بچه به دنیا اومد و ارث پدربزرگ به من رسید یه سهمی هم بهت میدم و هر کی میره پی زندگیش
از دهنم در رفت:عه که بعد من و دور بندازی و بری با یک دختر دیگه
با دستم جلوی دهنم گرفتم
واقعا ناخداگاه از دهنم در رفت
لبخندی زد و گفت:اگه خواستی میتونم نگهت دارم
-عه...نه...نه...بعد از به دنیا اومدن بچه سهممو میدی میرم
ادرین باشه
راه افتاد
سرم و به شیشه ی ماشین تکیه دادم و از پنجره به بیرون نگاه کردم
یعنی من واقعا میتونم بعد از بدنیا اومدن بچه غید بچه مو بزنم
به دست چپم انگشت خلقه نگاه کردم
اه
دیگه قرار نیست بعد از طلاق تو این اگنشت حلقه ای بره
قطره اشکی از گوشه ی چشمم فرو ریخت
ولی چون چشمم سما شیشه بود ادرین ندید
کاش میتونستم...کاش...
اه
دیگه کاش و شاید فایده نداره من یک بدبخت بی پناهم(قشنگ میخام اشکتونو در بیارم😂✌)
جلوی عمارتی ترمز زد
عمارت اگراست ها
ااااه
سرنوشت من از این به بعد با اینا رقم خواهد خورد
*******
پایان
میدونم کمه
ولی به اون استیکرای خنده نگاه نکنید
حالم از صبح گرفته ست
نظر بدید
خداحافظ❤