پارت ۳ پورشه+عذر خواهی
سلام بچه ها
خوبین؟خوشین؟سلامتین؟
ببخشید که این چند روز پست نزاشتم باید کلی آزمایش میگرفتم شاید این هفته و هفته ی بعد یکم دیر به دیر پست بزارم برای اینکه امتحانای ترم شروع شده ولی حتمی هفته ای سه تا پست و میزارم
حالا بپر ادامه
با آلیا و آدرینا رفتیم پاساژ آدرینا چون اون موقع مثل همیشه با عروسکش خواب بود آدرین بیدارش نکرد
به منم یه تفنگ داد تا بدم آدرینا نقشرم آلیا باسش توضیح داد که آدرینا گفتتتتتت:یعنی واقعا من باید از دور مواظب ماریا باشمممممممممممم
بعد یه بله گفتم که گفت آخجونننننننننننننننن پس باید یه دست لباس نینجا هم بگیر بایه هودی وشلوار لی مشکی یه جعبه ستاره پرتابی تفنگ واقعی و..
آلیا و من پوکر نگاش کردیم بعد گفتیم :نمیخوایم بکشیمش که فقط میخوایم تحویل پلیس بدیم تا اونا تصمیم بگیرن
یه اخم کرد بعد باشه گفت لباشم قنچه کرد
رفتیم تو یه مغازه پادچه فروشی یه پارچه ی چارخونه سبز کاجی با زرشکی برداشتم بایه پارچه کرم رنگ وزیر سارافنی و الگو وخط کشم برداشت یه جعبه قر قره رنگی و غیر رنگیم گرفتیم رو هم شد ۱ میلیون شدآخه لامضب هرچیم سعی کردم نخ و پاره کنم پاره نمیشد که پارچشم جنسش خیلی خوب بود
از مغازه اومدیم بیرون و رفتیم یه مغازع دیگه تا بتونم اونجا پارچه اکلیلی پیدا کنم
از انورم یه پارچه سفید با خطای سیاه اکلیلی گرفتم
اومدیم بیرون
به الی و آدرینا نگاه کردم که یه سر تکون دادن
گفتم :حالا وقت چیهههههه؟
یهو هردو باهم گفتن:پارو کردن پاساژژژژژژژژژ
خوشحال به طرف یه مغازه که لباسای مجلسی میفروخت رفتیم
۱ ساعت بعد
آدرین:یهو برام پیغام اومد رفتم سر موبایلم و
واتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
این دخترا دوباره رفتن پاساژ
بگم چی دیدم باورتون نمیشه
از ۱۰۰ میلویونی که تو کارتم بود فقط ۲۰ میلیون مونده بود😐😐😐😐😐😐😐😐
رفتم سمت اتاق نینو در زدم جواب نداد دوباره در زدم جواب نداد در و محکم باز کردم که دیدم نینو افتاده رو زمین موبایلشم دستشه
رفتم موبایلشو برداشتم رمزش و زدم و بعد یهو دیدم تو حسابش هیچی پول نیست یعنی هیچی یعنی ایناواقعا اون همه پولو که نینو تو مسابقه بدست اورده بود تموم کردن یعنی ۵۰ میلیون پرکشید تموم شد
رفتم یه کیسه آرد از آشپز خونه برداشتم رفتم سمت اتاق نینو کیسه ارد و باز کردم خالی کردم تو صورت نینو که از قش کردن درومد
یه نگاه بهش انداختم و با حالت تاسف سر تکون دادم
اونم یه نگاه تاسف بار که توش پر از حرف و غم بود بهم انداخت گفتم پاشو نینو باید بریم رالی دوباره پول جمع کنیم و گرنه دوباره همون چند میلیون تو حساب منم خالی میشه
یه سر تکون داد رفتم سمت اتاقم یه تیشرت سیاه با طرح اسکلت پوشیدم تو دهن اسکلتم یه الماس قرمز بود
با یه شلوار لی سیاه یه کتونی کالجم پوشیدم که سفید سیاه بود
دستکشای چرمم دست کردم و اومدم بیرون
دیدم نینو یه هودی سیاه پوشیده که روش یه Nخیلی بزرگه یه شروال جین سیاهم پاش کرده و دستکشای چرمی که روش طرح اژدها بودم پوشیده بود
کفشای کالج پوشیده بود که روش طرح اژدها بود
سویچ ماشینشو برداشت رفتیم تو پارکینگ قبل از اینکه سوار بشیم پرسیدم امروز من بشینم پشت فرمون یا تو گفت:نه تورو خدا همونشکلی اون روزو یادم نرفته زدی پنجره ماشینم و شیکوندی خودم میشینم بعد گفتم امروز رالی کجا داره گفت:سمت شمال شرقی یه رالی هست هرکی ببره ۱۰۰ میلیون میبره یه سر تکون دادم که سوار شدیم بعد یه نگه به ساعت ماشین انداخت که گفت ولی اگه تا ۲۰ دقیقه دیگه نت نیم برسیم مسابقه دیگه ای نداریم
یه سر تکون دادم که یهو گاز داد بعد پارچه دیوار مانند یهو رفت کنار
(نویسنده: یکم بریم اون طرف ببینیم اینا چیکار میکنن)
مرینت:داشتیم پاساژو پارو میکردیم که یهو گفتم آلیا یه سوال داداش داری
آلیا گفت :آره یه داداش کوچولو دارم ۵ سالشه
گفتم :منم یه داداش دارم سه سال ازم بزرگتر بعد موبایلم و برداشتم و عکس مارکل و بهش نشون دادم
یهو آدرینا جو گیر شد گفت عه آلیا برو کنار بزار منم بیبینم آلیا رفت کنار که آدرینا مارکل دید ولی بعد از چند دقیقه چشاش قلبی شد
اینشکلی😍😍😍😍😍😍😍
آلیا یه خنده ی شیطانی کردم که منم در جواب خندش یه لبخند شیطانی زدم و چشمام و ریز کردم
آلیا گفت:بعد از عروسی ما یه عقد در انتظار