پارت چهار داستان پورشه
بپر ادامه
آدرینا از اون حالت دراومد و با حالت تمسخر به آل یا گفت نا خبرم فقط خیلی شبیه داداش آدرینههههههه
آل یه ومن باهم یه آخی بیچارهی کوچولو زیر لب زمزمه کردیم که آدرینا آدماش توهم رفت یه یه لباس عروس فروشی دیدیم آل یا یه جیغ کشید من و آدرینا همراهیش کردیم رفتیم تو مغازه آل یا هرچی رو که میدید برمیداشت
فروشنده بیچارم که یهو قش کرد آلیا با حالک پوکرفیس یه شو نه بالا انداخت و بعد دوباره شروع کرد جمع کردن لباس عروسا آدرینا که یه لباس برای نامزدی دید از شدت خوشحالی دستشو گذاشت رو سرش و یه دستشم شبیه به اینکه پیرهن پوشیده وگوشش و دست گرفته بالا برداوهو بعد میگه مارکل شبیه داداشم
رفتم اون ور ویترین که یه لباس دیدم نه برای عقد بود نه برای عروسی و نه نامزدی اونطرف خیابون بود شبیه به کهکشان برق میزد یه نگاه به ای و آذری انداختم دیدم حواسشان نیست پس دویدم و دویدم تا به مغازه رسیدم یهو یه نفرو دیدم که دستش و بالا برو یه ایش گفت وبعد گفت ببین چه چند شه زرق و برق داره بعد از اونم یه علامت ضربدر به لباس کهکشانی زد چندش نگاهش کردم خودش از اون زرق و برق تر پوشیده بود که میگفت به دوستش تورو خدا ببین چه قدر زرق و برق داره خجالت نمیکشننن؟ دوستش گفت:حیف ما که تو این جامعه ایم
بیتوجه به اونا رفتم پشت ویترین اونا داشتن لباس ای تو ویترین و می دیدن که من به فروشنده گفتم لباس و بده لباس و برام آورد که دخترا متعجب نگاهم کردن یه زبون براشون در آوردم و بدون توجه بهشون رفتم تو اتاق پرو و لباس و پوشیدم
لباس تو تنم بر انداذ کردم
یه پیرهن بدون پف بود که کلا به پات م یچسبید و تا یه وجب پایین زانویم بود با لا تنش با ا کلیلای بنفش و آبی کمر نگ و پر رنگ تزئین شده بود
آستیناش از روی بازوم شروع میشد و تا 7 سامت ادامه پیدا میکرد وسط بالا تنش پارچه سفید بود و مرواریدای بنفش دوخته شده بود
(لباس مرینت:بچه لطفا کپی نکنین)
اونقدر ازش خوشم اومده بود که دلم میخواستم درسته غورتش بدم لباس رو در آورد، و با لباس قبلی عوض کردم رفتم سمت پیش خون و زود گفتم چند خانوم گفت امممم
10 میلیونو 100
یه سر تکون دادم و کارت آدرین و در آوردم حساب کردم و گذاشتمش تو کیفم و برای اینکه یه پسر چشمش همش به کارتم بود یه چشمک به دختره زدم که اونم چشم زد یه اه گفتم که گفت اشکالی نداره فعلا تو کارتت پونصد هزارتومن هست اون و بده بعدا بقیشو تو ماه بعدبده یه لبخند زدم که در جوابم لبخند زد پسره یه اه گفت و گفت کار امروزمان کساد شد دختره خندید منم در جوابش خندیدم
پسره از مغازه رفتم بیرون به دختره گفتم ممنون بابت همکاری فکر کنم میخواست کارتمو بزنه گفت این پسره همیشخ اینجا س یه بارم کارت یه کی از مشتریا رو دزدید بعد سه سال آبخنک خورد ولی الان باز اومده اینجا
یه سر تکون دادم و از مغازه رفتم بیرون
دوباره به آرومی رفتم تو مغازه لباس عروسا آدرینا که داشت با خودش میرقصی
آل یا داشت لباس پرومیکرد
به آل یا گفتم:حالا میخوای همشون و برداری؟
گفت :نه فقط دو تاشون و برمیدارم یکی اون که تو رای سفید سیاه داره انگشت اشعارش و دنبال کردم رسیدم به یه لباس پف پیف سفید بود که آستین حلقه ای داشت و یقه بسته بود که مرواریدای سیاه و سفید داشت و یه تور سیاه دنباله دارش کرده بود در این حال دوتا تور سفیدم این ور و او نور نور سیاه بودن بالا تنش گلدوزی شده بود و یه جفت کفش ست که هر کدوم از کفشا اول سفید بود بعدش سیاه میشدن
گفتم خوبه
گفت یکی کم اینی که الان تن مه
نگاهش کردم
یه لباس سفید بود که بالا تنش سنگ کاری شده بود و بعد چند تا الماس وسط و شبیه به گل درست کرده بودن بدون آستین بود و سنگ اش از بالا به پایین شبیه به هرم کل لباس و یه دفعه می گرفت لباسش پفشکم بود ولی پف داشت
دامن لباس اینطوری بود که از جلو کوتاه بود و از جلو تا روی ساق پا معلوم بود ولی از پشت بلند بود دنباله نداشت
گفتم از نظرم این یکیم خوبه
یه سر تکون داد
رفتم سمت آدرینا که گفت مرینت چیکار کنم این لباسه خیلی چشمم و گرفته ولی از حساب آدرین بردارم بدی ختم میکنه به لباسه نگاه کردم امم حق داشت والا لباسه چشمش بگیره
یه لباس بلند بود دامنش چسبون بود بالا تنش آستین بلند بود آستیناش تور بود
نزدیک یقه نگین دوخته بودن نگیناش تو نور برق میزد
نه خوشم ان آمد گفتم
ولکناآدرینا اون که یهعالمه پول داره تو کار اش اینم که 40میلیون خب بخرش دیگه بعد کارت آدرین و بهش دادم یه لبخند زد که همه ی 32 تا دندونش پیدا شد رفتیم حساب کردیم ولی آل یا باسه یکی از لباساش 20 میلیون کم آورد آدرینا یه لبخند شیطانی زد که منم همراهیش کردم کارت آدرین و آوردیم و بومممممم حساب کردیم
آخجون الان دیگه میتونیم بریم عروسک فروشی
بچه لطفا اگه میشه لباسی که طراحی کردمو کپی نکنین با تشکل