خبر از داستان جدیدم
سلاممم
یه چند تا سوال و نکته داشتم که میخواستم بگم
امروز با فردا پارت 1 رو میزارم
قدر بدونید پارت ها خیلی طولانیه
من کلا پارت نمیدم یا اگرم میدم زیاد میدم😎
شاید طولانی بشه پس برید ادامه
ممنون که تشریف اوردین خلاصه داستان رو توی پست قبلی گفتم پس دیگه نمیگم
نکته
من در کنار وجدان اعصاب خورد کنم 《با کی بودی ؟》و مغز عزیزم (من عزیزم؟ ) داستان رو مینویسم
در طول داستان یکسری چیز ها هستش باید بهش توجه کنید
[ ] من دارم پارازیت میندازم
《 》شینا داره پارازیت میندازه (وجدان)
( ) شانا داره توضیح میده ( مغز هستم )
" " یکی از شخصیت ها داره حرف میزنه مثال: " بله کاملا متوجه ام دوک " یا " شما هم زیبا شدید "
(اینا مثاله دلتون رو خوش نکنید که توی داستان میاد )
ممنون که گفتی شانا
اگرم واستون سواله که چرا اسم وجدانم و مغزم آنقدر شبیه همه باید بگم که .............نمیدونم😐
داخل داستان یکسری لقب ها میان
دوک (دوک به افرادی که به امپراطور نزدیکه میگن به عنوان مثال وزیر امپراطور دوک خطاب میشه و در بین اشراف زاده ها بعد از امپراطور خوانواده هایی که مرد هاشون لقب دوک رو دارن خیلی بزرگ خطاب میشن در اصل یک دوک برابر با یک پرنسس یا شاهزاده است و به همسر دوک هم یه لقبی داده میشه که یادم نیست )
(دومین لقب)کنت (بعد از دوک لقب کنت هست که ارزش زیادی داره ولی خب ار دوک کمتره به همسر کنت کنتس گفته میشه )
مارکوس یا مارکئوس (سومین لقب کل بعد از کنت اینم مهمه ولی نه به اندازه بالایی ها من سه لقب مهم بعد از امپراطور رو بهتون گفتم به همسر مارکئوس مارشینس گفته میشه)
خب بقیه لقب ها مهم نیست و نه من و مغز، یادمان نیست
ولیعهد : جانشین امپراطور
لطفا ولیعهد رو با شاهزاده اشتباه نگیرید ولیعهد کسیه که جانشین امپراطوره و شاهزاده فقط پسر امپراطوره فرق به وضوح احساس میشه
این از نکته ها سوال داشتید بپرسید حتما که بعدا گیج نشید
چند تا سوال داشتم که اگه جواب ندید پارت 1 رو نمیتونم بزارم
فامیلی کاگامی چیه؟
دوست دارید پارت ها بلند باشن یا کوتاه ؟
پوستر بزارم؟
ناول اصلی رو همراه با سایتی که میشه ازش دانلود کرد رو معرفی بکنم؟
دوست دارید این داستان رو اصلا بزارم؟
درخواست دیگه ار داشتید بگید لطفا ممنون که تا اینجا همراهمان بودید😊《مغزشون رو خوردی فقط تشکر میکنی؟》
میگی چه کنم؟
《یه قسمت از رمان رو بزار ببینن خوششون میاد یا نه》(چه عجب تو یه بار به جای مسخره بازی یه حرف درست زدی )
ساکتتتتت موافقم یه قسمت از رمان رو میزارم
بایی
(قسمتی از رمان پارت 1 )
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﮔﺮﻣﺎي ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯿﻢ ﺷﺪ. کلویی ﺣﺘﯽ ﻗﺒﻞ از
.ورود ﻣﻦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﮐﺘﺎب ﺑﻪ ﻣﺎرینت ﺑﯽ اﺣﺘﺮاﻣﯽ ﻣﯿﮑﺮد
ﻣﻨﻢ ﭘﺎمو از ﻗﺼﺪ ﭘﯿﭽﯿﺪم ﺗﺎ ﮔﺮه روﺑﺎن ﻗﺮﻣﺰ روي ﮐﻔﺸﻢ
از ﻫﻢ ﺑﺎز ﺑﺸﻪ.
"کلویی " ، ﻣﻦ ﺑﺎ ﺻﺪاي دوﺳﺘﺎﻧﻪ اي ﮔﻔﺘﻢ. "ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮاي
ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺮات روﺑﺎن رو ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ ﺑﺒﻨﺪم؟" ﻟﺒﺨﻨﺪي درﺧﺸﺎنﺑﻬﺶ زدم. "خب، ﻣﻦ ﺑﺮات ﻣﯿﺒﻨﺪﻣﺶ ". ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﻪ
راﺣﺘﯽ ﻫﺮ وﻗﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮام ﯾﻪ روﺑﺎﻧﻮ ﺑﺒﻨﺪم. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل ، ﯾﻪ
ﺷﺮط وﺟﻮد داره"
."ﮔﻔﺘﻢ: "وﻟﯽ اول ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮار روي ﮐﻔﺶ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﻨﺪي"