پارت 1 زندگی مرموذه من

amily amily amily · 1399/11/30 13:41 · خواندن 1 دقیقه

سلام میدونم این پارت خیلی کمه اما از پارته بعد قولللللللللللللللللللللل میدم طولانی باشه پارت 2 خیلی طولانیه این پارت چون ازمایشیه کمه بپر ادامه اگه دوست داشتی نظر بده تا ادامه بدم.

بدو

منشی:اقای دکتر

دکی:بفرمایید

منشی: ببخشید یک خانومی می خواد وارد بشه

دکی:راهنماییشون کنید

مری:سلام اقا ی دکتر

دکی: سلام بفرمایید بشینید(از اینجا به بعد از زبون مرینت)

وارد شدم و نشستم.

دکی: خب بفرمایید

اشکی از گوشه ی چشمم سر خورد و افتاد و همراهش اهی کشیدم که یک دستمال جلویه دماغم قرار گرفت از اقای دکتر تشکری کردم و با اون اشکامو پاک کردمو شروع به تعریف کردم:خب یادم میاد یک روز تویه خیابان داشتم از سره کار به خونه بر می گشتم رسیدم به یک کوچه که بعد از اون خونمون بود که چند تا پسر اومدن جلوم

اولی: به خانم خوشگله جایی تشریف می بردین؟

- برین کنار

دمی:عه اگه نریم چی؟..........................

********

پایان

میدونم کم بود اما این پارت ازمایشیه و اینکه این داستان خیلی عجیب و مرموذه و بو داره و بقیشو نمیگم پارت 2 و 3 امادست خیلی هم طولانیه فقط چند تا نظر و پسنده ناقابل بدین تا پارته 2 رو بدم.

خدانگهدار❤