نیم پارت اول پارت 8 زندگی مرموذه من
سلام فین فین 31 صفحه خلاصه از درس کار و فناوری نوشتم یعنی سرویس شدما
الانم مامانم نمیزاره بشینم چون کلاس ریاضی دارم الان درست وسطه کلاس ریاضی ام البته اخراشه
خب این نیم پارته اوله پارت 8 نیم پارت دوم با دو پارت شب میدم فقط هواستون باشه که نظرات چقدر کم شده ها یکدفعه دیدین هیچی دیگه ندادم پس نظر بدین.
پوسترم بیخیال شین توروخداغ حوصله ندارم سرمم درد میکنه شوت شین ادامه
مادرم از گاز زدنه مبل دست کشید و بوسه ای رویه مرینت زد{اهع منحرفه خاک برسر}گفت:خیله خب دختره شیطونی هستی امیدوارم یک روزی خوشبخت شی چهره ی مرینت غمگین شد سرشو انداخت پایینو بعد از یک ثانیه اشکاش تندتند می ریخت اما صداییی نداشت مادرم بغلش کرد{همشون خوددرگیری دارن د اخه داشتین میخندیدن چه مرگتون شد خدا شفاتون بده}مادرم و مرینت خانم با هم گریه میکردن منو الیا بهم دیگه نگاه میکردیم دست میزاشتیم رو سرمون تا ببینیم جدی جدی شاخ در نیاوردیم اخه مامان برای چی گریه میکرد؟بابا هم با چهره ی بر از ترحم خداحافظی کرد و زد بیرون ما مونده بودیم که اینجوریه وضع خیلی بد بود من به خانم مرینت اتاقشونو راهنماییشون کردم.....
«دوماه بعد»از زبون مرینت
دو ماه گذشت خیلی زود گذشت خداییش خیلی زود گذشت مثله همیشه در حاله کار کردن بودم و داشتم اتاق اقا ادرین رو جارو میکردم که حس کردم یکی کنارمه برگشتم تو چارچوبه در وایستاده بود و ازش عصبانیت موج میزد اومدم بپرسم چی شده که منو محکم چسبوند به دیوار با چشمای به خون نشستهبهم نگاه میکرد بعد از لایه دندونای چفت شدش گفت:حق نداری سمته اتاق کارل بری حق نداری باهاش حرف بزنی دیگه هم جایی تنها نمیری شیر فهم شدددددددددددددددد؟
******
کات
میدونم خیلی خیلی کم بود ولی اسمش روشه نیم پارت نیم پارته دومو قول میدم بیشتر بنویسم.خدانگهدار