p5داستان زندگی سخت من
سلام میدونم گفتم ده تا لایک ولی دلم نیومد 😐 بعد میگن رها چقدر دل سخت یا همون سنگدله خب اهم گفصل ۱ رو یافتم از تو تبلتی که ۹ ۶ سال ازش کار کشیدم 😂 ب موختون ور نخورم ولی یه چیزی خدمتتون بگم هر ۱ فصل= ۱۰ قسمت
نمای کلیمتن ترانههادیگران این موارد را هم جستجو کردهاند
تو چشای تو یه جادوی خاصی هست
تو نگاه تو انگار یه احساسی هست
غم دنیا رو فراموش میکنم وقتی
به تو نگاه میکنم
تو همه ی عمر مثلِ تو رو ندیدم
یه جورایی خاطرت عزیزه عزیزم
از دیدن تو سیر نمیشه چشم من
به تو نگاه میکنم
تو چشای تو یه جادوی خاصی هست
تو نگاه تو انگار یه احساسی هست
غم دنیا رو فراموش میکنم وقتی
به تو نگاه میکنم
تو همه ی عمر مثلِ تو رو ندیدم
یه جورایی خاطرت عزیزه عزیزم
از دیدن تو سیر نمیشه چشم من
به تو نگاه میکنم
وقتی که نزدیکم به تو انگار
دلم میلرزه هر دفعه صد بار
واسه ی حسی که به تو دارم
به تو نگاه میکنم
عزیزِ جونم نامهربونم
گوشه ی چشمی به این دلِ خونم
واسه ی حسی که به تو دارم
به تو نگاه میکنم
آرومِ جونم بدون تو دیگه نمیتونم
بخدا خستس این دل خونم
بدون تو دیگه نمیتونم، نمیتونم
آرومِ جونم بدون تو دیگه نمیتونم
بخدا خستس این دل خونم
بدون تو دیگه نمیتونم، نمیتونم
به هوای تو تازه میشه حال من
وقتی که هستی خوب میشه احوالِ من
تو رو دوس دارم تا ابد کنارم باش
به تو نگاه میکنم
تو همه ی عمر مثلِ تو رو ندیدم
یه جورایی خاطرت عزیزه عزیزم
از دیدنِ تو سیر نمیشه چشمِ من
به تو نگاه میکنم
آرومِ جونم بدون تو دیگه نمیتونم
بخدا خستس این دل خونم
بدون تو دیگه نمیتونم، نمیتونم
آرومِ جونم بدون تو دیگه نمیتونم
بخدا خستس این دل خونم
بدون تو دیگه نمیتونم، نمیتونم
برو ادامه اوشکولاتم
فردا صبح ( به قول پانیذ قووقلی قوووو ) از زبان مالینا : ( همون لیندا رو مخه ی خودمونه 😜)
ساعتم زنگ خورد از خواب پاشدم ایییی ننه امروز قراره بریم امتحان بدیم از شررررر دبیرستان خلاص شیم آدرین هم رشته چش به خوانندگی تغییر داد ( اخخخ جونننمم چه داداشییییی 💋😍) رفتم مانلی خلع رو بیدار کنم ( دم اتاق بنده) در و باز کردم رفتم تو دیدم مانل نشسته داره با درفنرچه خاطراتش ور میره ماشاالله وقت چشهر کردنشه / رها : لیندا من به تو چی گفتم / لیندا : گفتی قصد ازدواج نداری / رها : خب پس حرف اضافی / لیندا : گفته دهنم خیالت تخت / رها : نه کمد خب شما برید من اینو ادب کنم
از زبان مانلی ( من )
هاووووووو ( خمیازه ) یه کشور قوصی به خودم دام دمپایی هامو پاک کرد مسواک زدم لباس خوابم رو عوض کردم موهام ور شونه کشیدم یکم درس خواندم باز یه نیمساعت بعد با دفتر چه خاطراتم مشغول شدم خاطرات خودم رو. از دیرروز نوشتم که سرو کله دیزی ( کوآمی من هست ) یکم با اون حرف زدم که دیگه خسته شدیم دوباره مشغول نوشتن کردم که دیدم مالینا خانم اومدن تو
مالینا # مانلی @
@ با عصبانیت سلام صبح بخیر خانم مگه اینجا تویله ست سرت رو میندازی میای تو ؟؟؟.
# از تویلع بدترع
@ خوشمزه بود ؟؟ اگه بود به منم بگو منم بخورم
# چییی ؟
@ سلامت
# اوخخخ ببخشید
@ باشه حالا وللش، واسه چی اومدی حالا ( در همین حین که گفتم واسه چی اومدی حالا کتاب رو بستم نشستم و یه چیزی رو تختم دراز کش داشتم مینوشتم )
# اومدم بیدارت کنم حاضر سی بریم واسه امتحان
@ صبحونه خوردی؟
# نه
@ بیا بریم پایین تو آدرین رو بیدار کن من هم سفره رو میچینم
# باشه آجی خدافسس
@ کجا میخوای بری اتاق بقلی تا بازار ورز تهران نمیوای بری که
# من برم سریع بخوریم صبحونه ور بریم
@ باوش برو من میرم
پایا مکالمه ما دو خواهر
با مالینا رفتیم پایین که دیدیم خونه مرتبه نون داف تازه سفره چیده شده که دیدم آدرین با TV در گیره که یهو گفت سلام بر خواهران سحر خیز چیشده به استقبال ما اومدید ؟ بیاید صبحانه بخوریم بیرم امتحان بدیم بیایم که کلی کار داریم منو مالینا نگاهی بهم کردیم بعد همزمان نگاه کردیم خب آدرین زدیم زیر خنده هر سه تامون
از زبان راوی گل و. سمبلتون :
بی زحمت ا بعد از ظهر ۱۰ تا لایک بکنید که من بعدی رو بزارم اگر هم بیشتر شد از ۱۰ تا دو تا پارت میدم باییییی