پارت ۳رمان ادامه نسل قهرمانان پاریس
سلام سلام اومدم با پارت ۳ می خوام بهتون یه خبری بدم اونم اینکه این پارت جزو پارت های ویژه داستانه چون توش اتفاق مهمی میوفته
پس این پارت رو توی ادامه مطالب بخونین و از دستش ندین😉
همین که می خواستن برن ناگهان شارژ کوامی هاشون تموم شد و به حالت عادی برگشتن ادرین و مرینت همین که همیدیگه رو دیدن ماتشون برد در سکوت به هم نگاه میکردن که ناگهان مرینت سکوت رو شکست
مرینت:آآآآدرین؟تو اینجا چیکار میکنی؟
آدرین:تو اینجا چیکار میکنی مرینت؟
اومدن کنار هم نشستن و به افق های دور خیره شدن و شروع کردن به حرف زدن
مرینت:تو کت نوواری؟
آدرین:آره...تو هم لیدی باگ هستی یا یا همون بانوی من؟
مرینت:اوهوم...
ادرین:مرینت یه سوالی دارم
مرینت:ام خب بپرس
آدرین:یادته چند وقت پیش که دلم پیش تو نبود و وقتی که کت نووار بودم و می خواستم ببوسمت یا باهات رابطه بگیرم لیدی باگ دلش پیش یکی دیگه گیره خب اون شخص کی بود و ایا هنوزم دلت پیش اونه؟
مرینت که از سوال ادرین جا خورده بود تکونی خورد و گفت :ام ام خب ادرین:خب چی؟
مرینت:خب راستش ادرین من از اولش دلم پیش یکی دیگه گیر بود و اونو می خواستم البته الانم اونو می خوام حتی اون ازم خواستگاری کرده و منم بهش جواب بله دادم آدرین:حرف مرینت رو قطع کرد و گفت:برای همین وقتی که من دیشب ازت خواستگاری کردم بهم جواب بله دادی و منو بوسیدی؟آدرین بلند شد که بره
مرینت گفت:صبر کن ادرین هنوز مونده
آدرین:بمونم که بیشتر دلمو بشکنی؟
مرینت ادامه داد:اون شخصی که از من خواستگاری کرده و من بهش جواب بله دادم و از اولین باری که دیدمش عاشقش شدم.....تو بودی....
پایان
اینم از پارت ۳ دیگه اصلش امروز خیلی دادم ولی دیگه دلم نیومد که تو جاهای حساسش تمومش کنم