اینم از این دیگه بستونه دیگه نمیدم تا فردا یا پس فردا

خدافظ

راستی قبلش بزن ادامه

«پارت 10» ولی محکم بازوش رو از دستم کشید و این بار با جیغ و صدای بلند رو به ادرین گفت ـ چــــــرا این کارا رو میکنی؟ کرم داری؟ خیلی پستی دوباره گرفتمش و به زور رو مبل نشوندمش چشاش پر از آب شده بود عصبی داد زدم ـ میگی چی شده یا نه!؟ اونم عصبی تر داد زد ـ از دایی عقدایت بپرس، مگه من چیکارش کردم که این کارا رو میکنه!؟ یه دستمال برداشت و آب دماغش رو گرفت و با گریه ادامه داد ـ باورت میشه نینو، یک ساعت تو دسشویی داشتم عق میزدم، نینو من دیگه اینجا نمیام، هر چی کمتر این سادیسمی رو ببینم جونم محفوظ تره. با عصبانیت به سمت ادرین برگشتم ـ فرستاده بودیش پیش نانسی، مگه نگفتم اجازه نداری اذیتش کنی؟! پاشا که از حرف نوژا چشاش گرد شده بود گفت ـ باور کن فکر نمی کردم به همین زودی اینکار رو کنه. با برخورد جعبه دستمال کاغدی به سر ادرین به سمت نوژا برگشتم ـ میدونسی همچین آدمیه و منو فرستادی؟ تودیگه چه جور جونوری هستی.؟ ادرین شونه ای بالا انداخت و گفت ـ چیه حالا الم شنگه راه انداختی!؟ نوژا خواست به سمت ادرین حمله کنه که گرفتمش و خودمم کنارش نشستم عصبی دستی تو موهام کشیدم، دیگه از این به هم پریدن و درگیریشون خسته شده بودم رو به ادرین گفتم ـ نظرت چیه من و نوژا بریم خونه ی من زندگی کنیم، این طور از هم دور میشید اخماش رو تو هم کرد و گفت ـ لازم نکرده ـ ادرین واقعا دیگه خستم کردی، بیشترش تقصیر تو، بهت گفته بودم دوباره تکرار کنی میرم. ـ بسه نینو من که گفتم فکر نمیکردم به همین زودی بخواد این کار رو کنه. ـ حالا این زردک چرا مثل بز زل زده به من.! با صدای نوژا هر دو متعجب بهش نگاه کردیم، داشت به ویلیام نگاه میکرد، کلا اینو یادم رفته بود. ویلیا ـ نینو زردک و بز یعنی چی؟ آب دهنم رو به سختی قورت دادم و خواستم جواب بدم که شلیک خنده ی نوژا به هوا رفت...... *ادرین* ویلیام با نگاهی عجیب و غریب و لبخندی محو خنده های نوژا رو تماشا میکرد، ممکنه این طور نگاه از نظر دیگران عادی باشه ولی برای منی که همه ی حرکات ویلیام رو حفظ بودم این طور نبود، اون جذب نوژا شده بود نینو با استرس تکونی به نوژا داد حقم داشت ویلیام مردی نبود که کسی بهش توهین کنه و سالم بمونه ولی مطمعن بودم که معنی حرفای نوژا رو تا حدودی فهمیده درسته که درست نمیتونست فارسی حرف بزنه ولی همه چیز رو میفهمید، اینکه از حرفای نوژا عصبانی نشده جای تعجب یا شایدم ترس داشت. بلاخره خندیدن نوژا تموم شد و با ته مایه ی خنده سر جاش نشست، همین الان داشت زار میزدا، دختره ی دو شخصیتی دیونه. نینو گلوش رو صاف کرد و گفت ـ ویلیام جان نوژا منظوری نداشت شوخی کرد. ویلیام که رگه ی از شرارت تو چشاش معلوم بود گفت ـ خوب معنی شوخیش چی بود؟ نینو ـ خوب....خوب به کسی که موهاش زرد میگن زردک. ویلیام ابرویی بالا انداخت و نگاهش رو زوم نوژا کرد، همین طور که لبخند بد جنسی گوشه ی لبش بود گفت ـ اها یعنی شما به نوژا خانم میگین زردک!!!؟؟؟؟؟؟؟ نوژا که تا الان نیشش باز بود یک باره نیشش رو بست، و جاش رو به اخمای در هم داد، باز حرص خوردنش شروع شد، قلبم از شدت خوشی بالا و پایین میپرید، دلم خواست بزنم زیر خنده، خوردیش نوش جان. نینوام خندش گرفته بود ولی مجبور بود یه جور قضیه رو جمع کنه ـ نه راستش چون اسمت رو نمیدونست بهت گفت زردک. ویلیام چهره ی متعجبی به خودش گرفت و گفت ـ اها و بز یعنی چه؟ قشنگ از چهره ی نینو معلوم بود دلش میخواد سرش رو بکوبه به دیوار میخواست توضیح بده که صدای نوژا بلند شد ـ به کسی که یک ساعت به چیزی زل میزنه میگن بززززززززز. ز رو چنان محکم گفت که خندم گرفت ویلیام خنده ای کرد ـ آخه داشتم به زیبا ترین مخلوق خدا نگاه میکردم، حواصم پرت شد. نوژا ابرویی بالا انداخت وجدی گفت ـ ولی من دوست ندارم کسی بهم زل بزنه. ویلیام که انگار از حرفای نوژا خوشش اومد بود گفت ـ این خوبی شما رو میرسونه، خوش به حال شاهزاده ای که همچین پرنسسی نصیبش بشه. از حالت صورت نوژا معلوم بود علاقه ای به ادامه بحث نداره، با یه لبخند یه وری بحث رو تموم کرد ویلیام از جاش بلند شد ـ امیدوارم باز هم ببینمت بانو. نوژا ـ ممنون جناب لطف دارین ویلیام با ما هم دست داد و رفت نینو عمیقا تو فکر بود نوژا هم باچش غره به من وقتش رو میگذروند که نینو رو به نوژا گفت ـ نباید دیگه جایی که ویلام هست باشی، معلومه از تو خوشش اومده، اون مرد مرموزیه و شایدم خطر ناک. نوژا تو جوابش فقط یه پوزخند زد و گفت ـ نینو بلند شو منو ببر خونه، حالم داره از محیط کارتون بهم میخوره نینو ـ شنیدی چه گفتم نوژا؟ سعی کن برخوردت رو باهاش کم کنی، درضمن تو اینجا میمونی. یه نگاه بد جنس به من کرد و گفت ـ و تو اتاق دایی کارت رو ادامه میدی. نوژا عصبی گفت ــ اولا خطر اون زردک بیچاره از دایی جون شما کمتره دوما عمرا تو اتاق این خربزه بمونم فکم قفل شد دیگه داشت زیادی چرت و پرت میگفت، ولی چیزی بهش نگفتم بزار به موقش فعلا چوب خطم ُپر. نینو از جاش بلند شد و رو به نوژا گفت ـ میدم برات یه میز و صندلی بزارن تو همین اتاق و بعد یه نگاه اخطار آمیز به من کرد ـ مطمعنم دایی هم حرفی نداره بتازون اقا نینو فعلا که دور دور توهه با زنگ خوردن گوشی نوژا نگام به سمتش کشیده شد ، نینو هم منتظر موند تا نوژا گوشیش رو جواب بده، گوشی رو از جیب شلوارش به سختی بیرون کشید با دیدن صفحه گوشیش چشاش برقی زد و جواب داد ـ الو سلام عشقم ..... ـ ممنون تو خوبی، بعضیا حالشون چطوره؟ ... ـ معلومه که زنگ نزدم، کلا باهاشون قهرم، بدبختم کردن ، طرف یه بیشعوریه که نگو. ... ـ بایدم بخندی، من که دستم به تو میرسه، حالا کی میای؟ ... ـ فدات بشم تو تنها نقطه ی سیاه قلب منی. .... ـ باشه بابا جوش نیار .... ـ جولیا چرا باید باهات بیاد؟ بابا و مامانش اجازه میدن؟ ..... ـ چیز بنال دیگه! ... جیغ فرا بنفشی کشید و گفت ـ تو چطور بدون اجازه ی من عاشق دوستم شدی، تازه محرمم شدین؟ چشم منو دور دیدین؟ دستم بهت برسه کشتمت سیا. ..... ـ راه ندار نمی بخشمت چرا بهم نگفتی؟ اصلا تک نقطه سیاه قلبم پاک شد. .... ـ ولی باید به من میگفتی عمو. حالا جولیکا خره چرا میخواد بیاد؟ ... ـ خخخخ خوشم اومد براتون بپا گذاشتن ، منتظرتونم ... ـ بای خر عاشقم، برو با جفتت خوش باش خخخخخخ گوشی رو قطع کرد و با نیش باز به نینو نگاه کرد ــ نینو جونم میخوام برات زن بگیرم نظرت چیه؟ چشای نینو گرد شد ـ برای من؟ بعد بدجنس شد ـ چرا برای ادرین نمیگیری؟! نوژا چش غره ای بهش رفت ـ آخه اون به تو خیلی میاد، جفتتون مثل هم منگلید. چشای نینو گرد شد و به سمت نوژا پرید ـ صبر کن تا نشونت بدم منگل کیه ، یه روز اومدی شرکت همه چیز رو به ریختی دختره ی شیطون؟ نوژا پرید و پشت مبل سنگر گرفت ـ ا شوخی کردم مهیاد، اینقد دختر خوب و خوشگلیه به جون تو،خواهر دوستمه قرار با عمو بیان، تو ببینش اگه نپسندیدی با من بعد هم یه چشمک به نینو زد نینو ـ لازم نکرده من قصد ازدواج ندارم اینو گفت و با عصبانیت از اتاق خارج شد، چش شد این؟ نوژا زیر لب گفت ـ چه وفادارم هست منگل. ـ منظورت چیه؟ به کی وفاداره؟ چش غره ای بهم رفت و گفت ـ برو کیفم رو از اتاق نانسی بیار، میترسم بلائی سرش بیاره. در مقبل چشای گرد شده و عصبانیش به طرف در حرکت کردم ـ الان میام یه چشمک بهش زدم و بیرون رفتم....

***********

پایان

بای