موضوعی مهم+پارت هفت ازدواج غم انگیز

amily amily amily · 1400/03/31 12:17 · خواندن 2 دقیقه

دوستان من بعد از امتحاناتی که در جریانش هستید میخوام یک داستان دیگه هم وقتی من یک دخترم تموم شد بدم به اسم دختر بازیگوش و پسر مغرور...حتما خوندید تو شعبه اول پادگان کفشدوزکی با نویسنده ای به اسم مرینت...حالا اون دیگه ادامه نمیده و من میخوام ادامه بدم البته بعد از شرایطی که گفتم...اگه دوست دارید بدم تو نظرات بگید و البته کسانی که اسم اصلیشو میدونن لطفا نگن و راستی من از خوده مرینت اجازه گرفتم با تشکر

این اون موضوع مهم

حالا بزن ادامه

#ازدواج غم انگیز #پارت 7 اروم اروم تو کل خونه راه میرفتم و انالیز میکردم...ولی هیچ اثری از هیچ دختره در حال گریه نبود...همه مشغوا کار بودن...بیخیال شدم و رفتم پیش اولیویا دوست قدیمیم!! - سلام بر بانو اولی! برگشت محکم زد به بازوم و گفت:من اولیم؟تو رفتی زن اقا لوکا شدی بازم ادم نشدی؟!! خندیدم - نه نشدم. بازم نتونستم جبهه ی فضولیم و کنار بزارم کجکاوانه پرسیدم:میگم اولی یه ددختری داره گریه میکنه...میدونی کیه؟! اهی کشید و افسوس وار گفت:اره...کسی که قراره زن اقا ادرین بشه!! متعجب پرسیدم:چرا داره گریه میکنه؟...کجاست؟! اولیویا به کاراش ادامه داد و گفت:هی چی بگم...چند روز پیش اوردنش که زن اقا بشه ولی زجر بکشه...امروزم فقط به خاطره دو دیقه دیرتر بیدار شدن کلی کتک از جولیا خورد الانم تو اتاق زیر شیروونیه -اها...خب حالا چرا داری غصه میخوری؟ اولیویا:اخه ندیدیش...انقدر معصوم و نازه...مثل بچه های دوساله ست ناز و حوشگل!! دیگه یک دیقه وایمیستادم از فضولی حتما میمیردم...بدو بدو اما بی صدا رفتم اتاق زیر شیروونی اروم از پله های نردبون بالا رفتم...در شو بازکردم و وارد شدم...یک دختره مو ابریشمی با پوست سفید و چهره ای ناز خوابیده بود...اولیویا راست میگفت...هم ناز بود هم معصوم هم خشگل...دلم براش سوخت که همچین دختری باید اینجا بمونه و کار کنه...با اینکه اصیل زادست...چشماش کم کم باز شد...تا منو دید تو خودش جمع شد و ملتمسانه و با گریه و بغض گفت:به خدا صبح از قصد نبود...خب ساعت یک خوابم برد...چه توقعی دارید؟!نشستم کنارش سرشو تو بغلم گرفتم و اروم گفتم:هیس...اروم باش...من نیومدم بزنمت...من دوستتم!!اروم گرفت...بعد از چند لحظه احساس کردم سنگین شده...نگاش کردم...دوباره خوابش برده بود...اروم سرشو گذاشتم تو تخت و بلند شدم که بیا بیرون... رفتم پایین... مثله اینکه باید یک صحبت اساسی با ادرین داشته باشم!!(خب دوستان اینم از این پارت منتظره بعدی باشید که یک جنجال وحشتناک و خطرناک توشه)

*******

پایان