پارت۱۲رمان ادامه نسل قهرمانان پاریس

Roz Roz Roz · 1400/04/13 11:33 · خواندن 2 دقیقه

ادامه بزن

پارت ۱۲

ناتالی:ادرین صبر کن کجا میری؟گابریل:مشکلی نیست بعد اگابریل رو به ادرین ادامه داد ادرین کجا رفتی بعدشم فک نکنم بهت اجازه داده باشم کسی رو به خونه بیاری(توضیخ:بچه ها گابریل قبلا خونه رو به اسم ادرین کرده بود)ادرین:فک نکنم منم اجازه داده باشم همین که می خواست بقیه حرفشو بزنه مرینت گفت ادرین اون پدرته ادرین با حرص گفت باشه گابریل خب چیکار داشتی؟ادرین من می خوام ازدواج کنم گابریل خب بکن ادرین ولی با مرینت!مرینت هم که سرخ شده بود عین لبو گابریل:یعنی چی؟ادرین یعنی من از مرینت خواستگاری کردم اونم جواب بله بهم داده گابریل:من به این ازدواج رضایت نمی دم!ادرین:ولی پدر فک نکنم من به اجازه شما نیازی داشته باشم چون من ۲۰ سالمه!مرینت:نه اقای اگراست ادرین الکی میگه نظر شما برای ما ههمه یعنی مجمه یعنی مهمه(😒😒😒)گابریل:من...تا خواست حرفشو بزنه ناتالی دستشو گذاشت رو شونه گابریل به نشونه این که موافقت کنه گابریل:اه باشه ولی باید وقتی که ازدواج کردین اسم بچه تونو هرچی که من بگم بزارین!ادرین بدو بدو کرد و گابریلو بغل کرد (فیییششش چی رمانتیک اشکم در اومد😂)گابریل هیچ عکس العملی نشون نداد فقط گفت مبارکه مرینت خیلی خوشحال بود ادرین:پدر باید زنگ بزنی به خانواده مرینت و بگی می خوایم برای خواستگاری بیایم گابریل باشه 

ادرین و مرینت رفتن بیرون دیدن هنوز تازه ساعت۶عصره و تا ۹هنوز خیلی مونده تصمیم گرفتن برن تو پاریس راه برن تا ساعت ۹شب تو خیابونا راه رفتن و در مورد اینده حرف زدن از خاطرات ابرقهرمانی شون گفتن مرینتم کلا فراموش کرده بود که عصر با بچه ها قرار داره...ساعت۸و۵۵دقیقه شب رفتن خونه مرینت از ادرین خداحافظی کرد و رفت ادرین کمی با پدر مرینت حرف زد...ادرین:اقای دوپن من به پدرم اطلاع دادم ایشون هم موافقت کردن و به زودی مزاحمتون می شیم تام:مزاحم چیه شما مراحمید ادرین ممنون شب خوش تام خدانگهدار...

مرینت رفت رو تخت و گوشی رو برداش و نگاه کرد و دید.....

 

این از دومی