پارت 48 دختر زجر دیده ی من

amily amily amily · 1400/04/21 10:33 · خواندن 7 دقیقه

اینم اخری شاید شااااااااید شبم دو پارت دادم

«پارت 48» فکر نکن باهات اشتیم.هنوز مچم درد می کنه. لبخندی زد. تودلت گنده ترازاین حرفاست منومی بخشی... الان گوشام مخملی شد؟ غش غش خندید.نمی دونم چرانمی تونم بیشترازچندساعت ازدستش ناراحت باشم . همراه الی رفتم فروشگاه نینوم اونجابود به به خانومای زیبا خوش آمدید. بعدازخوش بش کردن بینم لباسها وکیفوکفشوخیلی چیزهاچرخیدیم ولی من دل ودماغی نداشتم .الی کنار نینو شادبودوصدای قه قه هاشون بلندشد خوش به حالش چقدر نینو هواشوداره .بی حوصله رفتم کنارشون میشه بریم خونه ...ادرین تنهاست . نینو سرشوتکان داد. باشه ...میبرمت اتفاقابایدبرای ادرین یه کاری انجام بدم. روبه الی کرد.که مشغول زیروروکردن لباسهای جدیدبود. الی جون می خوام مرینت رو ببرم خونه .تومیمونی یامیری خونه نه منم میرم این چه وضعش هروقت جنسای جدیدوچیدی خبرمون کن . باشه عزیزم جنسای جدیدبرای عیدتازه رسیده هنوز بچه هاوقت نکردن بچینند. الی لبشوجمع کرد. باشه مابعدمیام...حالام ماروببرماشینم بده یکی بیاردم خونه ا ِه مگه بامامیای بله که میام .دوست دارم کنارهمسرم باشم . نینو خندید منم ازاین همه محبت بین هردوشون لبخند رولبم نشست. سوارسانتافه مشکی نینو شدیم ...بعدازمدتی گفت: بچه هامن بایدبرم پارکینگ مدارک ادرینو بیارم. الیا :باشه ماتوماشین می مونیم بروکارت وانجام بده. به پارکینگ رسیدیم .نیروی عجیبی منو به طرف خودش کشوند.نینو پیاده شددنبالش رفتم میشه منم بیام اخمی کرد نه مرینت برو تو ماشین .منم وسایلشومیارم زودمیام. اصرارکردم توروخدادوست دارم ماشینش ببینم . دیدن نداره که ناراحت میشی بروتوماشین اینقدرخواهش کردم تاقبول کرد.ازکنارماشینهای فرسوده وله شده ردمی شدیم دل تودلم نبود تا ماشین ادرینو ببینم .دنبال ماشین ادرین چشم می چرخوندم . مرینتتتت؟کجامیری بیا برگشتم طرفش دهنم بازشد...خدای من این ماشین ادرینه ؟ازجلوتاصندلی راننده له شده بود بی اختیا بازانونشتم زمین ...محسن شوکه شدخودشوبه من رسوند.زیربازومو گرفت. مرینت جان خوبی خواهری ؟ به خودم مسلط شدم . خوبم سرم گیج رفت. باشه گلم صبرکن مدارکو بردارم میریم به زوردرماشینوبازکرد.مدارکو برداشت .تاخونه توشوک بودم خدا...خدا...شکرت ادرینو ازم نگرفتی ...شوخیهای نینو و الی...نتونست منو ازحال خرابم خارج کنه فقط دوست داشتم زودتربه خونه برسم و ادرینو ببینم پشیمان شدم که دیشب بهش حرف زدم .به خونه رسیدیم قبل ازاونابه طرف خونه دویدم درومحکم بازکردم ادرین کنترل به دست روی کاناپه سه نفره درازکشیده بود.نمی دونم کی صورتم خیس شده بود بادیدن من تواون حال ابروهاش بالازد. مرینتتتتت؟ دویدم طرفش جلوی پاشایستادم . ادرین...میشه بغلت کنم .؟ ادرین که ازنوع ورودمن متعجب بوداخمی کرددستاشو بازکرد.پروازکردم بغلش .تامی تونستم .توبغلش فرورفتم وبوی عطرشوبه مشام کشیدم .خیلی زودازبغلش بیرون آمدم ...آروم هق هق می کردم به چشمام خیره شد.دستی توصورتم کشید. مرینت...چی شده؟ چ راگریه می کنی؟ جوابی ندادم .دویدم ازپله هابالارفتم صدای الی وشنیدم آی خانوم مثلا مهمون داری ها. پشتم بهش بود ببخش الی جون ...حواسم نشد.بشینیدزودمیام . دم دراتاقم بودم که صدای نگران ادرین وشنیدم . نینو مرینت چشه ؟چکارش کردید ...؟اینجوری امانت داری می کنی ؟ داداش ببخش تقصیرمن شد.رفتم مدارکتو بیارم بااینکه اصرارکردم دنبالم آمد...ماشینتودید آه...آه...محسن مگه تونمی دونی چقدرحساسه مگه بهت نگفتم اون ازتصادف وحشت داره ووالدینشو توتصادف از دست داده ...انم از من که چلاق شدم آخه چرا؟ داداش شرمندم . رفتم لباسموعوض کردم صداشون آرام به گوشم میرسید. ادرین: تاازاین وضع بیرون بیادکلی عذاب می کشه . نینو داداش حق باتوا...من شرمندم بایدجلوشومی گرفتم . نمی خواستم بیش ازاین باعث کدورت بین دودوست باشم به خودم مسلط شدم رفتم پایین . الیا جلوآمد خوبی ؟لبخندی زدم آره خوبم ببخشیدناراحتتون کردم . نه عزیزم چه ناراحتی شامو باهم خوردیم ولی تمام مدت سنگینی نگاه ادرین روخودم حس می کردم . تاسرگذاشتم رومتکاخوابم برد. باباومامان تویه باغ پرگل بودن ادرینم کنارشون بودهمه خوشحال بودن بجز من .بابا دست ادرینو گرفت باهم رفتن جیغ زدم ...نه بابا ادرینم نبر ...ادرین نرو ...مامان پس من چی چرا ادرین و می بریدمنم ببرید.بابا لبخندی زدداشتن ازمن دورمی شدن منم فقط جیغ می زدم ادرین نه ...ادرین نرو...بابادست ادرین و رها کرد و ادرین به طرفم برگشت بغلم کرد.جیغ زدم ادرین نرو من تنهانزار ادرین...ادرین... باصدای ادرین چشماموبازکردم .محکم منوتکان می داد. منومحکم بغل کرده بود. مرینت جان من اینجام جایی نمی رم عزیزم آروم باش . زیرحاله اشک صورتشودیدم ....ازبس توخواب جیغ زده بودم که صدام دورگه شده بود.نالیدم ادرین نرو...منوتنها نزار سرممونوازش کرد. مرینت جان من اینجام هیچ جانمیرم عزیزم آروم باش .به سینش چنگ زدم .زار زدم ...یهومنوازخودش جداکرددست روپیشونیم گذاشت وای مرینت تب داری .خدایانصف شبی چکارکنم .بایدببرمت دکتر. باصدای ضعیفی گفتم . نمی خوادخوبم... سرموبه چنگ گرفتم محکم فشاردادم آیییی....سرم داره می ترکه . زیر بازوموگرفت وبای دست بلند کردپاشوعزیزم بایدببرمت توتخت.بابی حالی بلندشدم اصلا متوجه حال ادرین نبودم یه پایی می پریدبالا تامنوبه تخت رسوند.نگران به من نگاه می کردگوشی شوبرداشت .شماره گرفت کمی بعد ح رف زد الوداداش ... به نینو زنگ زده بود.بیچاره نینو توخواب نازبود.. مرینت حالش بده خیلی تب داره سرشم شدیددردمی کنه توروخداخودتوبرسوننمی دونم چکار کنم بااینکه حالم بد بود ته دل خوشحال بودم خدایاچه خوب بازمن مریض شدم ادرین مهربون شد.لیوان آبی کنارلبم گذاشت بیاکمی آب بخورالان نینو میرسه . سرموفشاردادم .اشکم ازشدت دردازکنارچشمممی ریخت.ناله می کردم آی سرم ...وای مردم ...ادرین سرم ... دستامو گرفت نگاهش باز مهربان شده مرینت جان آروم باش عزیزم به زودی نینو می رسه . نمی دونم چقدرگذشت که نینو رسید.فشارموگرفت .وس ُرموآماده کردبزنه .09 نه ادرین سرم نه... نینو آستینموبالازد یعنی حاضری دردبکشی؟ ادرین دسشوروپیشونیم گذاشت. مرینت جان ببین حالت چقدبده دردسرم که به اندازه ی سردرت نیست . خیره به ادرین بودم که دری تودستم احساس کرد. آخ دستم نینو خندی تمام دستتوتکان نده ...چه خوبه وقتی با ادرین حرف می زنی حواست پرت میشه .ببین سرم تودسته تاصبح هردوشون روسرم بودن .وپاشویم کردن نینو برادریو درحقم تمام کرد.صبح باصدای زنگ موبایل نینو چشماموبازکردم ادرین سرش لبه ی تخت بود.نشسته خوابیده ...چشماشوبازکرد.چشمای بازمنودید به بدنش کش وقوص داد. آخ دستم ...وای پام ...مرینت خوبی ؟ خوبم ... نینو که رفته بودبیرون برگشت ببخشیدبیدارتون کردم ...بایدبرم بیمارستان . آمدجلومچ دستم گرفت خداروشکرتبت آمده پایین . ادرین بادست سالمش گردنش وماساژداد. داداش زحمت کشیدی .. وظیفس ...حالاکه تبش پایین آمده بگیری بخوابید هردوی شمابیماریدباید. استراحت کنید. ادرین صاف نشست با نینو دست داد. نیم خیزشدم که برای خداحافظی بدرقش کنم .دستشوروشونموگذاشت. نه بگیربخواب .خداحافظ بارفتن نینو ادرین کنارم درازکشید.پتوروهردومون انداخت. وای خداچقدرخوابم میاد. درسکوت به هم نگاه کردیم .وبه خواب رفتیم .ازاون شب به بعد.رسما" هم خواب شدیم ...هم خواب نه به منظورزن وشوهر بلکه به عنوان دومحرم که بی توقع کنارهم می خوابند.بدون هیچ تماسی...خوشحال بودم که دیگه تنهانمی خوابم .ومجبورنیستم تاپاسی از شب به خاطرترس از تاریکی بیدارباشم. چندروزبه عیدمونده آتل پاشوبازکردشکستگی سرش خوب شده بود.بااینکه یک هفته دیگه بایددستش توگچ باشه به صرارخودش چون نمی خواست خانوادش وناراحت کنه گچ دستشم بازکرد.باخوب شدن وضع جسمیش به اتاق بالابرگشت .فکرکردم دوباره بایدتنها بخوابم .رفتم اتاق خودم پنچر پنچررفتم روتختم درازکشیدم صدام زد. مرینتتت.راپوانزل . سریع پریدم پایین سرکشیدم تواتاقش. بله کاری داری ؟ اخمی همراه لبخندی که به زورمی تونستم ببینم .گفت: پس چرانمیای بخوابی ؟ بیام اینجا؟؟یعنی تنها نخوابم ؟؟؟ اهم ...مگه نگفتم دیگه نمی زارم تنهابخوابی . لبام کش رفت وخندیدم ...که ازدیدش پنهان نشد.رفتم اتاقم متاکاموبرداشتم برق وخاموش کردمو برگشتم .دیگه تنهانیستم ...خداروشکر...اتاق خودم شداتاق مطالعه ... خونه بوی عیدگرفته همه جابازحمت جسی خانوم وچندکارگردیگه ازتمیزی می درخشید. به خواست ادرین لباسوکلی وسیله ای دیگه خریدم .زندگیم آرام شده بوددرسته هنوزباهم کم حرف می زدیم وگاهی وقتها فقط موقع خواب می دیدمش ...تمام عشقم این بودکه موقع خواب نگاهمون به هم بخوره وبخوابم ...آرامشی که این روزها دارم وباهیچی عوض نمی کنم حالا فهمیدم اگه می خوام زندگیم آرام باشه باید هرچی میگه گوش بدم.یه روزبه عیدمونده قراره خانوادش برای عیدبیان .ادرین داشت آماده می شد.برای استقبالشون معلوم بودکه خیلی خوشحال ...حقم داره پدرومادرش ومی بینه ...کاش بابا ومامان منم زنده بودن ومن سالهانمی دیدمشون ...هیچی ازخانوادش برام نگفته منم می ترسیدم بپرسم ...تاچندساعت دیگه می بینمشون ...خدایاکمک کن منو قبول کنن ...توفکربودم . مرینتتتت.؟؟؟؟کجایی زودباش آماده شودیرمیشه ... سرموتندتندتکان دادم ...ومانتوصورتی مورعلاقموپوشیدم .شلوارلی آبی تنگ،باشال طوسی باگلهای صورتی پرنگ ...آرایش ملایمی کردم که شامل ریمل رژصورتی کم رنگ بود.کمیم روژگونه روی گونه های برجستم زدم .بعد از برانداز ادرین راهی فرودگاه شدیم .ادرین تیشرت سورمه ای وشالوارلی آبی تنگی پوشیده بودکه دل هر دختری براش ضعف می رفت .چه برسه به من که همسرشم .همسر؟؟؟خخخ کت اسپرت کبریتی سورمه ای موهای بلوندشو بالا زده بود(بچم هلاک شد).بغل موهاش کوتاه تربود.عج تیپ دخترکشی زده لامصب ...نمیدونه قلب من به عشقش می کوبه ...کاش حسمومی دونست کاش می دونست خراب خرابشم ...وای خداایناروولش باباو مامانش وچکارکنم!!

*********************

پایان

بای