cat noir and me : p2

Lady Dragon · 13:11 1399/09/27

سلام سلام به همه

با پارت دوم کت نوآر و من اومدم.

از امیلی جان به خاطر فعالیت نکردن معذرت میخوام.

راستش نمی خواستم پارت دو رو بدم.

چون حتی یه لایک کوچولو هم نکردید.😭😭😭😭

شاید فکر کنین داستان من بده ولی اون آغاز کار بود و من حتی به جاهای اصلی نزدیک هم نشدم.

خواهشا یه لایک بکنین.

ممنون.

ای وای داشت یادم میرفت برید پارت دوی داستان رو بخونید.

خداحافظ.😚

این قسمت:شاهدخت معطر.

وارد کلاس که شدیم آدرین به طرفمان آمد و گفت:سلام آلیا سلام مرینت.

آلیا:سلام آدرین چطوری.

من هم با دست پاچگی گفتم:سلام خادرین،یع...یعنی آدرین.

لبخند کوچکی زدم و با خودم گفتم:من هیچ وقت درست نمی شوم.

آلیا مرا نگاه کرد،سری تکان داد و رو به آدرین گفت:راستی میدونی لیدی باگ نگهبان جدید شده؟

آدرین:وای،چه جالب! ناگهان لایلااز در داخل شد و گفت:سلام بچه ها،آلیا می دونستی اولین نفری که لیدی باگ قضیه ی نگهبان شدنش رو به من گفت چون من و اون خیلی با هم صمیمی ایم.

آلیا:اوه واقعا خیلی عالیه لایلا! خیلی خوشحال میشم باهات مصاحبه ای دیگه بکنم.

تنها چیزی که آن موقع به زهنم رسید این بود:از لایلا متنفرم.با ارنجم به پهلوی آلیا زدم.لبخندی موزیانه زدم و گفتم:حتی قبل از کت نوآر؟

لایلا نگاهی به من انداخت:نیازی نبود برای کت نوآر بگه چون خودش اونجا بود.از عصبانیت دندان هایم را به هم فشردم.😡

آلیا دستش را روی شانه ام گذاشت:مرینت.کلاس داره شروع میشه.خودم را آرام کردم و سر جایم نشستم.

 

تقریبا یه ساعت بعد....

 

با آلیا از کلاس بیرون آمدیم.کلاس بعدیمان با خانم مندلیف بود.در حیاط کلوئی را دیدم که داشت دوباره پز می داد:

من خیلی دفعه ها به لیدی باگ و کت نوآر کمک کردم و اونا رو نجات دادم.

سابرینا:بله کلویی بهترینه.

رز : کاش منم می تونستم یه قهرمان باشم.😚

کلویی لبخند تمسخر آمیزی به رز زد:تو! تو می خوای قهرمان بشی؟ معلومه که لیدی باگ توی بی سر و پا و نازک نارنجی رو انتخاب نمی کنه!

رز گریه اش گرفت و دوان دوان از آنجا رفت.جولیکا برای آرام کردن دوستش دنبال او دوید.

آلیا جلو آمد و گفت:ولی کلویی،مثل اینکه لیدی باگ تو رو هم برای قهرمان بودن انتخاب نمی کنه.😏کلویی داد زد:اینطور نیست!شاید لیدی باگ بهم نده ولی مطمعنا روزی کوئین بی همیشگی می شم.(منظورش این بود یه روزی هاکماث پیروز میشه و معجزه گر بهش میده.)

.............................................................

هاک ماث:من اینجا قلبی شکسته رو احساس می کنم که بزودی قراره توسط تاریکی جوش بخوره.ناتالی حاضری؟

_بله قربان.دوسو پرهای منو آماده کن.

_نورو،بال های تاریکی بالا.اوه باز هم کلویی کسی رو ناراحت کرده! پر بزن آکومای من و اون رو به شرارت بکش.

مایورا :پرواز کن آموک زیبای من و به خشم اون قدرت ببخش.

..........................................................

رز در حال گریه کردن کنار کمد ها بود.آکوما داخل عطرش و آموک داخل دست بندش میره.

هاک ماث:شاهدخت معطر،من هاک ماث هستم.کلویی گفته که تو رو لیدی باگ انتخابت نمی کنه؟ اما من انتخابت می کنم و قدرت دفعه ی قبل رو بهت می دم.

مایورا:شاهدت معطر،من مایورا هستم.من قدرت تو رو دو برابر می کنم.

هاک ماث:در عوض توباید میراکس های لیدی باگ و کت نوآر رو برام بیاری.

رز:هاک ماث،مایورا،بهتون قول میدم نا امیدتون نکنم.

 

ناگهان دور رز را دودی سیاه می گیرد و شاهدخت معطر پدیدار می گردد .

جولیکا دنبال رز می گشت: رز،رز،دختر کجایی؟

_من اینجام بهترین دوستم.بمب عطری(قدرتی که مایورا بهش داده). و کل رختکن را مهی صورتی می پوشاند.

_در خدمتم شاهزاده ام؛

شاهزاده ی عطرآگین تفنگش را دور دستش می چرخاند:وقت بازیه.

........................................................................

آنچه در پارت بعد خواهید دید:ایندفعه خیلی قویه،کمک می خوایم. _نه بچه ها،شلتر.  _لاکی چارم.هیچی به ذهنم نمی رسه.   _ت ت تو کی هستی.    _این اصلا عادلانه نیست....

.....................................................................

خواهشا نظر بدید دیگه.

اسم پارت بعد:بلو اسپارو(گنجشک آبی)