💔سفر به دیار عشق💔 پارت ۱۴۶

دیانا دیانا دیانا · 1400/05/05 20:08 · خواندن 6 دقیقه

🖤❤

-عزیزم من که نمیگم دوستتت دختر بدیه… فقط میگم چون مهمونی شبه و من هم شناختی از خونواده ی دوستت ندارم نمیتونم دو تا دختر رو تک و تنها اون وقت شب به مهمونی بفرستم

 

به زحمت دهنمو باز و میکنمو میگم: دوست ترنم ازدواج هم کرده؟

 

طاهر: آره.. یه پسر بچه هم به اسم امیر ارسلان داره

 

آه از نهادم بلند میشه… مانی… امیر ارسلان… امیر… مطمئننا مهران هم نسبتی با ماندانا داره… دوباره بهش شک کردم… دوباره عجله کردم

 

با صدای طاهر به خودم میام

 

طاهر: از اونجایی که ماشین مال ماندانا بود اولین کسی هم که باخبر شد خودش بود… ماندانا به ما خبر داد… ماندانا همون روز به پلیسا گفت که ترنم روزای آخر احساس خطر میکرد… ماندانا مدام با گریه میگفت ترنم خودکشی نکرده اون رو کشتن ولی ما طبق معمول باور نکردیم… شاید باورت نشه ماندانا به ما التماس میکرد که این دفعه پیگیری کنیم ولی باز هیچکس به حرفای ماندانا گوش نکرد… دقیقا مثل چهار سال پیش که اومده بود دمه خونه و با التماس میگفت ترنم بیگناهه…. پلیس هم بعد از کمی بررسی وقتی دید به نتیجه ای نرسید اقدامی نکرد اما با پیدا شدن تو همه چیز تغییر کرد…

 

-با ماندانا صحبت کردی؟

 

هزار بار رفتم جلوی خونشون ولی حتی حاضر نشد من رو ببینه…. از اونجایی که مثله چهار سال پیش که بارها و بارها بیگناهی ترنم رو فریاد زد و ما باور نکردیم الان حاضر نیست ماها رو ببینه… اونجور که فهمیدم همه چیز رو به پلیس گفته…. چند بار جلوی برادرش مهران رو گرفتم… چند بار با شوهرش امیر حرف زدم ولی نتیجه ای نداد… آخرین بار که جلوی در خونشون رفتم فقط و فقط فحش نثارم کرد… مدام میگفت شماها به کشتنش دادین… شماهایی که باورش نکردین قاتل ترنم هستین… شماهایی که حتی بعد از مرگش هم باورش نکردین قاتل ترنم و احساس پاکش هستید…اون روز اونقدر داد و بیداد کرد که حالش بد شد… شوهرش بهم گفت دیگه اون طرفا آفتابی نشم… مثله اینکه ماندانا دوباره بارداره دکتر به شوهرش گفته که این فشارهای عصبی براش مضره

 

-پلیسا چیزی پیدا نکردن؟

 

طاهر: هیچ چیز… به اون آدرسی هم که داده بودی رفتن خونه خالیه خالی بود

 

پوزخندی میزنمو میگم: همون روز هم که من و ترنم اونجا بودیم چیز چندانی تو اون نبود

 

طاهر: پلیسا از قبل دنبالشون بودن ولی تا الان نتونستن به چیزی برسن

 

آهی میکشمو نگاهی به اطراف میندازم… خونه خیلی خیلی دلگیره

 

طاهر: درسته که ترنم روزای آخر تو شرکت شماها کار میکرد

 

سری تکون میدمو چیزی نمیگم

 

طاهر: چه جوری راضی شد؟

 

-مجبور شد… آقای رمضانی مجبورش کرد

 

روم نشد بگم با قلدری خودم مجبورش کردم

 

-مثله اینکه به پولش احتیاج داشت وگرنه قبول نمیکرد

 

با شرمندگی نگاهش رو از من میگیره و میگه: مادرم قسمم داده بود کمکش نکنم

 

نمیپرسم چرا… چون خودم همه چیز رو میدونم… هیچ چیز رو به روش نمیارم… درکش میکنم خودم هم به اندازه ی همه ی دنیا شرمنده ام… شرمنده ی ماجرای ته باغ… شرمنده ی تهمتهایی که دیشب به ترنم زدم… شرمنده ی آلاگل که اون رو بازیچه ی دست خودم کردم… من خودم شرمنده ی همه ی عالم هستم… پس چی میتونم بگم

 

با همه ی اینا زمزمه وار میگم:طاهر خودت رو اذیت نکن… الان باید به فکر اثبات بیگناهی ترنم باشیم

 

طاهر: خیلی سخته سروش… خیلی سخته… وقتی به گذشته فکر میکنم تازه میفهمم چقدر کوتاهی کردم… طاها که هیچوقت به ترنم روی خوش نشون نمیداد و همیشه بخاطر ترانه با ترنم درگیر میشد الان هیچی نمیگه.. باورت میشه سروش طاهای کینه ای حتی یه کلمه هم از ترنم بد نمیگه… اون دفعه خودم دیدم که ته باغ بابابزرگ نشسته بود و گریه میکرد…. باورم نمیشد… خیلی جلوی خودم رو گرفتم که به سمتش نرم… خونوادم بدجور از هم پاشیده

 

-شاید دلیلش اینه که خیلی زود کنار کشیدیم… ما بعد از مرگ ترانه، ترنم رو فراموش کردیم

 

طاهر: سروش ولی قبول کن من و تو دنبال هر چیزی که میرفتیم به بن بست میخوردیم… یادت نیست بعد از مرگ ترانه دور از چشم همه حتی ترنم باز هم در به در دنبال کارای ترنم بودیم

 

به اون روزا که فکر میکنم حالم خراب میشه… همه ی اون روزا یادمه… من و طاهر با هم قرار گذاشته بودیم دور از چشم خونواده ها دنبال مدرک بگردیم اما با پیدا شدن اون فیلم من و طاهر هم ناامید شدیم…

 

طاهر: اگه ترنم بیگناهه پس اون حرفایی که تو اون فیلم زده بود چی بود

 

-نمیدونم.. شاید مربوطبه گذشته ها بود…. طاهر چرا هیچوقت به این فکر نکردم که ممکنه ترنم عاشق من شده باشه و سیاوش رو فراموش کرده باشه

 

متفکر میگه: چه اون فیلم… چه اون عکسا… چه اون ایمیلا… چه اون اس ام اسا… همه نشون دهنده ی این بود یه نفر از همه چیز ترنم خبر داشت… حتی علاقه ای که ترنم در اون اوایل به سیاوش داشت

 

-تنها کسی که از همه چیز خبر داره کسیه که اون فیلم رو گرفته

 

طاهر: من فکر میکنم که برادر مسعود میخواست تلافی کنه واسه ی همین……..وس حرفش میپرمو میگم: تو اینکه منصور یه طرف قضیه هست شکی نیست مهم اینه که طرف دیگه ی قضیه کیه؟

 

طاهر: به قول تو… شاید یه آشنا

 

-شاید نه… دارم مطمئن میشم حتما یه آشنا بوده… طاهر ما از اول اشتباه کردیم ما اون موقع به جای دنبال کردن اثبات بیگناهی ترنم، باید دنبال اون فردی میگشتیم که طرف دیگه ی ماجرا بود… صد در صد اگه اون طرف رو پیدا میکردیم همه چیز حل میشد

 

سری تکون میده و میگه: حق با توهه… باید دنبال اون فرد میگشتیم…

 

-هر چند الان خیلی دیره ولی میخوام سر از همه چیز در بیارم… به نظر من باید از کسایی شروع کنیم که در چهار سال پیش همیشه همراه ترنم بودن

 

طاهر: بنفشه و ماندانا همیشه ی همیشه با ترنم بودن ولی انگیزه ای وجو………..

 

-طاهر مهم نیست انگیزه ای برای کار اونا پیدا کنیم یا نه… ما باید از نزدیک ترینها شروع کنیم… چون اون فرد اونقدر به ترنم نزدیک بود که همه چیز رو درباره ی اون بدونه… حتما ترنم اونقدر به اون فرد اعتماد داشته که در مورد علاقه اش به سیاوش هم به اون گفته باشه

 

طاهر: یعنی کی میتونه باشه؟

 

-نمیدونم… فقط این رو میدونم که غریبه نیست… باید از نزدیک ترینها شروع کنیم

 

————

 

طاهر: ماندانا که حاضر نیست باهامون حرف بزنه

 

اخمام تو هم میره

 

-باید حرف بزنه… همین که این همه سال با ترنم دوستیشو بهم نزد به نظرت مشکوک نیست… وقتی ما که خونواده ی ترنم بودیم باورش نکردم… وقتی بنفشه که دوست صمیمیش بود باورش نکرد… ماندانا که یه دوست دانشگاهی بود چه جوری باورش کرد؟

 

طاهر: واقعا نمیدونم… تا حالا به ماجرا اینجوری نگاه نکرده بودم

 

-اون فیلمی که تو اتاق ترانه پیدا کرده بودی رو چیکار کردی؟

 

طاهر: هنوز همونجاست… به کسی چیزی نگفتم… همه تا حد مرگ از ترنم متنفر بودن اگه اون فیلم رو میدیدن وضع از اونی که بود بدتر میشد… حتی به خود ترنم هم چیزی نگفتم چه فایده ای داشت نشون دادن فیلمی که باز میخواست انکارش کنه

 

-نباید تنهات میذاشتم