بزن ادامه

و پیش خانوادت ازدواج کنیم منم قبول کردم یک ماه پیش اومدم پاریس لوکا دم در فرودگاه منتظرم بود جوری که انگار از قبل خبر داشت دارم برمیگردم وما از همونجا بود که باهم رابطه داریم...

از زبون راوی

مرینت:خب چیشد که با کاگامی رابطه گرفتید؟

ادرین:راستش من از اولشم کاگامی رو دوست نداشتم پدرم مجبورم کرد که با اون باشم پدرم مادر کاگامی رو دوست داره و می خواسته از این راه به مادر کاگامی نزدیک تر بشه راستش مرینت اگه بخوای می تونم رازمو بهت بگم 

مرینت.بگو

ادرین ادامه داد.من تا قبل تو یه نفر دیگه رو دوست داشتم ام خب توهم می شناسیش یعنی کل پاریس میشناسنش تا قبل اینکه ارباب شرارت از بین بره من یه نفرو که باهاش همکار بودم دوست داشتم که اگر الان بگم شاید تعجب نکنی اما قبلش باید بهم قول بدی که هر چی که اینجا می شنوی رو به کسی نگی مرینت گفت. اوم باشه 

ادرین.من کت نووارم یعنی بودم تا قبل اینکه ارباب شرارت نابود نشه از وقتی اون رفت من کارم تموم شده و به خاطر همین خیلی وقته که کفشدوزک رو ندیدم...

تا چند دقیقه دیگه بعدی