👇👇

و خیلی دلتنگشم ادرین داشت میگفت که مرینت پرید وسط حرفش و گفت می دونم باقیه ی حرفات چیه ادرین متعجب پرسید.چی؟مرینت گفت. تو کفشدوزک رو دوست داشتی اما اون یه پسر دیگه رو دوست داشت تو خیلی دوست داشتی هویت اونو بفهمی اما اون خیلی به قوانین پایبند بود و تو اخرشم هویت اونو نفهمیدی ادرین گفت صبر کن ببینم تو اینا رو از کجا می دونی بعد مرینت گفت خب فقط خودت خودتو می شناسی ادرین تعجب کرد و پرسید یعنی تو مرینت گفت اره من کفشدوزکم آدرین تا خواست حرفی بزنه دستی خورد به شونش تا برگشت دید لوکا پشت سرشه مرینت گفت لوکا تو اینجا چیکار میکنی لوکا یه نگاه پر معنی ببه مرینت کرد و رو به ادرین گفت تو با مرینت من چیکار داری؟ادرین گفت بهتره حرفتو پس بگیری چون مرینت دیگه مال منه مرینت و لوکا که هر دو تعجب کرده بودن لوکا عصبی شد گفت تو چی گفتی و بعد یه مشت زد تو صورت ادرین و از اون زمان دشمنی لوکا و ادرین شروع شد ادرین از اون موقع تا حالا همش سعی داشته که منو برای خودش کنه و هر دفعه به این هدف نزدیکتر میشده.....

بعدی چند دقیقه دیگه