🖤تلخ و شیرین🖤 پارت ۸

دیانا · 12:06 1400/06/11

خیلی وقته....خوش نمیگذره....

 

                فقط زندگی میگذره......

آهنگ و پلی کردم:

 

نذار توی دلت سردی بشینه

گل من

نذار اشکاتو هرکی ببینه

گل من

نذار اینا واست نقش بازی کنن

گل من

نذار دنیاتو نقاشی کنن

کل شهر

کنارم نشستن 20 تا مرتب

بسوزن دود بشن نیست

تا کنم صبر

یه امشبرم بازم به یادت

هر بازی یه بازنده داره

شاید نیوفته گذرت به گذر من

آره دوریم ولی درست

مثه دو سره خط

رسیدم با اینکه کسی

نبود منتظرم

عاقبت هنر من

باعث مردن من

رپ بهترین رفیقامو بهم داد

چه فایده گرفت خانوادمو

آ

قر زدنا تو اکیپ مخ اشغال

چه فایده گرفت حال آدمو

نیست حرف خشکیدن یک برگ

کل جنگلم بیابونته

نیست غمشه شاعر ولگرد

خیابونا میگن بیا خونه بم

نذار توی دلت سردی بشینه

گل من

نذار اشکاتو هرکی ببینه

گل من

نذار اینا واست نقش بازی کنن

گل من

نذار دنیاتو نقاشی کنن

کل شهر

گلم آرامشت آرزوی منه

نگو چرا شدم خار روی تنت

واسه آدمی که قانع بوده همه

زندگیشو اگه وانموده همه

لبخنداش باز پژمرده خندیده

واسه اونی که هی

خط خورده بد دیده

ته شیشه های الکل یه تصویره

از یه دختری که در کل عوض میشه

گل من

میشم زخم رو تنت

حرف رو لبت

رنگ تو شبت

قسم به همین اشک رو صفحه

فرقی نداره دردمون همه

تو که ریشت گلم واسه همین خاکه

میدونی عاشقی چه عاقبتی داره

قلب پاکت تنها چیزیه که داری

نذار اونم همش مال کسی باشه آره

نذار توی دلت سردی بشینه

گل من

نذار اشکاتو هرکی ببینه

گل من

نذار اینا واست نقش بازی کنن

گل من

نذار دنیاتو نقاشی کنن

کل شهر

گفتی نمیخوای عاشقم شی پس

وقتی رفتم گفتی باز دلم شکست

من نمیدونم کجاست اون الان

بات خوشحاله واسه هرکی هست

به فکر پولم به خودم میگم اون آدم کو

اون که مادی نبود به عشق یه باوری داشت

کاش مثبت بمونه لااقل توم

به جا انتقام به فکر آدمی باش

من ساختم یه تیم نیم ملیونی که

میگفتن نمیشه این

لی اونی که میخواد، الگو شدم

نیست کیف زوری که

برات بیشترین ریسک مهمونیته

زندگیم تو چمدونم

دوستا رفتن

مامان بابام موندن هنوز پا حرفم

می سازم از خودم بچه شجاعی که

اون که متنفر از لفظ جداییه

نذار توی دلت سردی بشینه

گل من

نذار اشکاتو هرکی ببینه

گل من

نذار اینا واست نقش بازی کنن

گل من

نذار دنیاتو نقاشی کنن

کل شهر

من این جام گلم

من این جام

من این جام گلم

من این جام

 

همونجا که آهنگ گوش میدادم....خوابم برد....

 

~~~~~~~~~~~~~~~~

 

۱ ساعت دیگه عروسی ادرین و لایلا بود.....من با هزار تا غم خودم و آماده کردم....آخه لعنتی چرا نامزد کردی....یهو یادم به گذشته ها افتاد.... 

 

«  ـــ آدرین

ــــ جونم عزیزم

ــــــ میشه قسم بخوری من و تنها نزاری

ـــــ قول میدم»

 

اره دیگه....این بود قولت....مگه قسمت ندادم باهام بمون...پس چرا رفتی....همونجور که گریه میکردم....آماده میشدم....یک لباس آبی براق بلند که از پشت مثل لباس عروس توری بود...پوشیدم...