پارت 10 From hatred to love

amily · 11:37 1400/07/01

Hi

این رمانو خودم نوشتم و کپی نیست

کپی این داستان=حرام،دزدی

خاهران این رمان منحرفی نیست

سانسوووووررررره

بزن ادامه

(پارت دهم )

جلوتر میومد منم عقب تر میرفتم

واااای اگه این قبل از ازدواج دوباره بهم دست بزنه چی

نه نمیخوام 

با برخوردم به دیوار حس کردم

قلبم داره تو دهنم نبض میزنه

الانست سکته کنم

دستاشو دورم ستون کرد که در نرم

چشماشو بست و سرشو جلو اورد 

دیگه داشت گریه ام میگرفت ولی لبش کنار لبم نشست و گوشه ی لبم و بوسید و سرشو عقب کشید

ولی همچنان صورتش جلو بود گفت:این کار و کردم تا بفهمی اینجا کی رییسه

عقب رفت و برگشت و همینطور که به سمت در میرفت گفت:بیا بریم صبحونه بخوریم تا نظرم عوض نشده

تو شوک بودم همونجور تو همون حال بهش نگاه میکردم که برگشت سمتم و گفت:چیه نکنه میخوای شیطونی کنی

از حالتم دراومدم ترسیدده ازش زودتر بیرون اتاق رفتم

به این هیچ اعتمادی نیست و هیچ کاری ازش بعید نیست

.........

تخت و اوردن و جایگزین تخت انفرادی ادرین کردن

هوووف

یعنی من باید تا زمانی که بچه بدنیا بیاد اینو تحملش کنم؟

واقعااا سخته

وارد کتابخونه شدم

همیشه عاشق کتاب خوندن بودم

کتابی باز کردم 

خودمو روی یک مبل انداختم

روش دراز کشیدم و مشغول کتاب خوندن شدم

کم کم چشمام گرم خواب شد و خوابم برد

*ادرین*

وارد خونه شدم

هیچ کس خونه نبود ولی مرینت کفشاش دم در بود

وارد شدم کل خونه رو گشتم ولی جایی نبود

بزار برم کتابخونه رم ببینم

وارد کتابخونه شدم

روی مبل دراز کشیده بود و خوابش برده بود

بالای سرش رفتم

انگار متوجه حضورم شد

چون چشماشو باز کرد

چشمای خمار ابیش میتونست هر پسری رو دیوونه و عاشق خودش کنه

اه

کاش هیچ وقت اینجوری با هم اشنا نمیشدیم

کاش با عشق با هم ازدواج میکردیم

*مارینت*

چشم باز کردم ادرین و دیدم

نگاه خیرشو دنبال کردم

حلقه ی رکابیم کنار رفنه بود و ادرین نگاهش روی شونه ی لختم بود

بی شعور

حلقه شو رو شونم انداختم و تو جام نشستم

ادرینم به خودش اومد

برگشت و همینطور که بیرون میرفت گفت:پاشو بریم بیرون یکم بگردیم

خیلی خوشحال شدم

چون بابام هیچ وقت نمیزاشت برم بیرون

فوری بدوبدو از کتابخونه بیرون اومدم و به سمت اتاقم هجوم بردم

لباسی از تو کمدم در اوردم

تاپی خاکستری روش یک کت سیاه و یک شلوار چشب سیاه و کفش های سیاه بمدیمو پوشیدم

موهامم باز گزاشتم(اینجا مرینت موهاش مشکیه و موهاش فر نیست لخته...چیه همه جا که ابریشمی نمیشه)کیفمم رو دوشم انداختم و بیرون رفتم

از پله ها پایین اومدم و منتظر ادرین شدم

********

پایان

نظرررررر

لایککککک

بایی❤