پارت 36 From hatred to love

amily · 17:31 1400/08/23

سخن:ابن رمان کپی نیس و خدم نوشدم

کپی این رمان=حرام،دزدی

بشوت ایدامح^-----------^

(پارت سی و ششم )

با وارد شدنش ایستادم

اول رفت تو شوک بعد که در اومدم 

سر تا پاشو بدون اینکه بفهمه انالیز کردم

میشد و نیت و در چند کلمه توصیف کرد:جذاب،زیبا،تمیز و مرتب

شلوار و کت ابی نفتی با لباس سفیدی که تا قفسه ی سینش دکمه هاش باز بود و عضله هاش بدجوری تو چشم بود(😂😂بسوزین از ادرین جیگر تره😂😂😂شاید نظرم عوض شد مرینت عاشق نیت شد😂)

موهای مشکی لخت حالت دار با حالت خیس

چشمای کشیده خمار و عسلی(ورژن پسرونه ی خودمه😂)با وماغ و لبایی که متناسب با چهرش بود 

ته ریش کمی داشت که بیشتر مردونه و جذاب نشونش میداد

به خودش اومد و ابروهاش و به طرز بامزه ای بالا انداخت

نیت:به....به....به....مادر ببین کی اینجاس....چه عجب بانو یادی از ما کردی

خنده ی یک وره ای کردم که نیشاش باز شد:هنوزم مثله قبل خفن میخندی

قه قه ای سر دادم

همیشه میگفته این خنده هام خفنه 

سعی کرد مثله من یک وره بخنده و صورتش و به طرز بامزه ای بهم ریخت با حالت نمایشی ای چنگ ارومی به لپش انداخت و مثله زنا گفت:وای خاک به سرم صورتم چی شکلی بود!

لبریز از خنده شدم

واقعا نیت یک پسر با شعور و با درک و فهم و با نمک بود

ولی بازم ته قلبم یه چیز دیگه بود

اااه

بیخیالش 

گور بابای قلبم

به ساعت نگاهی انداختم

نیشخندی زدم

هه

حتما ادرین الان خواستگاریه اون دخترس

اگه غیر اون بود ونبالم می اومد

یک لحظه نیشخند و غرور و شادی همه جاشونو غم پر کرد

خب 

شایدم دوسم نداره و براش مهم نیستم 

وگرنه ادم انقدر سنگدل نمیشه

******

-هوووف ....باز شروع نکن الیا

الیا:ببین میدونم سخته اما...شوهرته...سعی کن عاشق خودت کنیش تا به هیچ دختری جز تو فکر نکنه

-هه

یعنی میگی برم تو تختش و عاشق خودم کنمش؟چجوری؟

الیا:ببین خیلی سخته ولی تو عاشقشی نیستی؟

نگاهم غمگین شد

راست میگفت

اروم گفتم:اره دوسش دارم

الیا:خب دیگه

باور کن یجوری گریمت کنم اصلا نفهمه زنشی...هومم...قبوله؟

لبخندی زدم

قبوله

*&*&*&*

جلوی در اپارتمانش که شبا اصولا توشون پارتی بود پیاده شدم

کرایه ی تاکسی رو پرداخت کردم

زیر لب زمزمه کردم:پیش به سوی بدبختی یا شایدم...خوشبختی

وارد اپارتمان شدم

با اسانسور به پنت هوس که مال ادرین بود رفتم

دم در یک خانمی بود که لباسامو در اورد

رفتم جلوی اینه برای مرتب کردن خودم

خداییش الیا راست میگفت

یکجوری گریمم کرده بود خودم تو تعجب بودم

پشت چشمم رو سیاه کرده بود و خط چشمی برام کشیده بود که پوست سفیوم و چشمای ابیم کاملا معلوم بود

موهای مشکی لختم ساده دورم ریخته بود و لباسم یک تاپ سیاه تا زیر سینم و با یک دامن چین دار سیاه تا زانوم بود 

با چکمه ی سیاه پاشنه دار تا نزدیکیه زانوم

انگار دنسر بودم

رژ لب جیگری ای زدم که الیا از قلم انداخته بودش

وارد سالن شدم بوی الکل و سیگار و صدای بلند اهنگ فضای ساکت خونه رو پر همهمه کرده بود 

دختر و پسرا با هم قاطی میرقصیدن

واقعا که

من اگه به خاطر ادرین نبود پامم اینجا نمیزاشتم

چیشش

یعنی واقعا این دخترا خجالت نمیکشن با همچین لباسایی تو بغل پسرا قر میدن

اه اه حالم از جنس مونث و مذکر با هم بهم میخوره

ادرین روی پاش یک دختره نشسته بود

نفسی گرفتم و به سمتش رفتم

********

پایان

پسندددد

7 تا پسند اگه هم فقطططط این پست بخوره بعدیو بدونه چون و چرا میدم

بایی