💔 ســــلطـــان غــــم 💔 پــارت 6

دیانا دیانا دیانا · 1400/08/30 14:40 · خواندن 3 دقیقه
💔 ســــلطـــان غــــم 💔 پــارت 6

«برای کشتن کسی که توی دلت زندست باید روزی هزار بار بمیری . . .» 

 

 

 

 

♡ مرینت ♡

 

 

خوابم نمی برد به مروارید نگاه کردم خوابش عمیق بود بلند شدم رفتم تو تراس به یاد خاطراتم گریه میکردم 

 

 

# فلش بک گذشته #

 

 

لوکا:  مرینت من قول میدم تا ابد پیشت بمونم

 

ـــ قول مردونه 

 

لوکا:  مردونه حرفش 

 

لوکا: مرینت مواظب باش 

 

یه ماشین میخواست بزنه به من ک لوکا هولم داد ماشین خورد بهش جیغ زدم و رفتم پیشش

 

 

ـــ لوکا حالت خوبه تروخدا چشماتو باز کن لوکاااااا

 

 

دکتر: متاسفم دیگ کاری از دستمون ساخته نیست ایشون تموم کردن 

 

 

زمان حال #

 

 

خیلی سخته عشقت زیر خاکای سرد قبرستون باشه

 

اه به بیرون نگاه کردم باید فردا برم سر خاکش دلم واسش تنگ شده 

 

 

کم کم چشام غرق خواب شد 

 

 

***

 

بلند شدم همه جا تاریک بود 

 

 

لوکا: مرییییییییینت

 

ـــ لوکااا کجاییییی

 

 

***

 

♡ مروارید ♡

 

 

بلند شدم دیدم مرینت نیست در و بر و نگاه کردم دیدم تو تراس خوابیده رفتم پیشش دیدم عرق کرده داره اسم لوکا رو صدا میزنه تکونش دادم

 

 

ـــ اجی مرینت گلم بلند شو خوابه همش

 

بیدار نمیشد ترسیدم رفتم سمت اتاق اقایون در زدم ک ادرین دز و باز کرد

 

ـــ میشه کمک کنید مرینت حالش خوب نیست 

 

 

ادرین با وحشت نگام کرد سری تکون داد و من رفتم تو اتاقم 

 

ـــ مرینت خواهری بیدار شو 

 

ادرین:  فک کنم باید ببریمش بیمارستان 

 

ـــ مرضیهههه

 

_ بله خانم 

 

ـــ برو یه لیوان اب بیار 

 

 

چند بار اب و ریختم روش دیدم چشماش کم کم باز شد به اطراف نگاه کرد ک بغلش کردم گفت 

 

ـــ لوکا بهم قول داد تنهام نزاره....چرا رفت...چرااااااا...همش تقصیر منه اگ اون ماشین به من میزد من راحت میشدم 💔

 

 

ـــ اجی این چه حرفیه گلم میدونم سخته ولی تحمل کن میدونم تو صبرت زیاده بازم صبر کن

 

 

ک دیدم گفت

 

ـــ مروارید تو اینجایی 

 

ــ بله 

 

دیدم ارین و ادرینم چشاشون از اشک قرمزه