💔 ســــلطـــان غــــم 💔 پــارت 16
وقتےداری ،یواشکی یہ کار؎ میکنی ...
علاوه بر، چپ و راست ،
بالارم یہ نگاه بنداز ...🙃💔
♡ مرینت ♡
فردا شب قرار بود تاریخ مراسم هارو بگیم
ادرین بهم گفته بود دوستم داره....
ولی من هیچ مردی و تو زندگیم راه نمیدم
چون قول دادم بهش
اما با وجود محبت های ادرین دیگ داره یه امیدی بهم دست میده که دوباره عاشق شم
قراره امروز بریم شمال
به ساعت نگاه کردم وای نه دیر شده بود
سریع اماده شدم شنل مشکی مو پوشیدم
ـــ مروارید اماده ای؟
مروارید: اره اومدم
ـــ رها اجی تو هم برو اماده شو بریم
چون میدونستم ادرین واسش سخته رانندگی کنه من ماشینم و برداشتم و رفتیم دنبال اونا
***
ماشین و کنار ویلا نزدیک دریا مون پارک کردم پیاده شدیم
تمام خاطراتم واسم زنده شد
ولی خیلی کنترل کردم خودم و اشک نریزم
چمدونم و گذاشتم تو اتاقم لباسام و عوض کردم رو تخت ولو شدم
***
میدونم کم بود بازم میدم ببخشید
فعلا بای ❤