💔 ســــلطـــان غــــم 💔 پــارت 19

دیانا دیانا دیانا · 1400/09/04 17:13 · خواندن 2 دقیقه
💔 ســــلطـــان غــــم 💔 پــارت 19

اعتراضی کردم از این عشق با ناراحتی

 

داد پاسخ این چنین،هر جور دیدی راحتی

 

تا شدم وابسته اش دیدم خیانت می کند

 

هی تحمل می کنم با یک دلِ پر طاقتی

 

سرد شد با قلب من از کوه یخ هم سرد تر

 

خوب می بینم به ما دیگر ندارد رغبتی 💔🙂

 

 

 

 

 

 

~~~~~~~

 

ـــ جوابم مثبته

 

 

با تعجب گفت: چیییییییی؟

 

با خنده گفتم 

 

ـــ نخود چی 😐💔 میگم مثبته

 

با خوشحالی که تو چشماش بود گفت 

 

 

ـــ واقعا راس میگی

 

 

نه خودم و تورو سر کار گذاشتم 😐

 

 

همونجا بود کهـ بغلم کرد اولش با تعجب....بعدم با حرص گفتم: هوی دیوونه مگ تویله اس تو پارک من و بغل میکنی

 

آدرین: ذوق مرگم نکن دیگ 

 

 

***

 

 

شاید باور نکردنی باشه که من دارم خوشبخت میشم با وجود مروارید....رها....آدرین...آرین....آرین مثل داداشم بود مهربون ترین همدمم

 

 

میخوام تمام غم های دنیا رو بزارم کنار و امروز با خوشحالی زندگی کنم شاید بخندم کهـ دنیا بهم معنی خندیدن و یاد بده 

 

با صدای پیامکی کهـ به گوشیم اومد از افکارم بیرون اومدم به شماره ناشناس یه نفر پیام داده بود 

 

 

سلام خانم خوشگله باید به این ادرسی

که میفرستم بیای اگ با کسی بیای

دیگ آدرین و نمیبینی زیرشم یه آدرس بود 👿

 

ترسیدم... برای اولین بار از کسی ترسیدم که میخواد عشقم و ازم بگیره...باید میرفتم اما....شاید دیگ زنده نمونم