خب قول داده بودم پس میزارم فقط یک نکته دوستان ما دی ماهه و امتحانا شروع میشه اگه کم مطلب گذاشتیم ناراحت نشین

نمی تونیم چون با افتخار باید بگم از این هفته امتحانام شروع میشه و من فقط اجتماعی و هدیه رو خوندم پس ناراحت نشین.

برید ادامه ی مطلب بخونید نظر و پسند فرامشتون نشه راستی اینیکه محدودیت نداره اما نمی دونم پارت 8 رو کی میزارم.برید ادامه

افتادم تو بغلش با اینکه دلم نمی خواست اونجا و در اون موقعیت باشم اما حسی بی نطیری نصبت

بهش داشتم.اه یک لحظه گفتم:میخوام برم بیمارستان وبم کرد رفتم جلویه در نشستم غصه نمی

خوردما فقط اینکه به اون فکر میکردم چرا؟ای وای از من این چه حسی بود از خودم خجالت میکشیدم

که...................

از زبون شخصیت دوم داستان(ادرین)

نمی دونم حسی فوق العاده عاشقانه ای بهم دست داد اخ وقتی لبخندشو دیدم انگار یکدفعه دلم

اب شد دلم میخواست همیشه خندشو ببینم ه یک لبخند شیرین زدمو نگاش کردم دلم می

خواست ساعت ها نگاش کنم اما حیف یک لحظه بیش تر طول نکشید اومد جلو و بوسم کرد و

(از رو لپ ها اشتباه نکنین)با همون لبخند گفت:ه ممنونم ازتون اقا ادرین بعدش رفت واقعا

عجیب بود تا چند دیقه بعد از رفتنش خشکم زده بود دیدم رفته برگشتم که...................

 

*****************************************************************************************************************

تموم

اینیکی محدودیت نداره اما بازم برا پارت بعد 2 پسند و 0 نظر

ممنونم

بای همگی