پارت دو داستان پورشه

Purple · 12:23 1400/10/15

قبل اینکه بری ادامه یه چیزی یچه ها این داستان خیلی کوتاه یعنی از ۱۰ پارت کمتره شاید زودتر تمومشه مثلا تو شیش پارت چون من پارت یکو قسمت بندی کرده بودم که ۱۰ پارت شه ولی وقتی همشو یه جا دادم حساب کردم کم تر میشه

یهو بچه ها صدام کردن یه بله گفتم وبعدش چون باید برنامهی کاری مارینا رو میگفتم شروع کردم خب بچه ها فردا ساعت ۱۲:۳۰ ماریا یا به عبارت دیگه ای مارمولک از سوراخ میاد بیرون من برنامهی تاکسی هارو چک کردم و فهمیدم که یه نفر یه تاکسی میخواست برای فردا که آدرس خونه ی مارینا بود
که الیا گفت :فردا ماریا میخواد بره پاساژ گردی موبایلش و چون هک کردم فهمیدم که ماریا با یکی از دوستاش برای هفته ی بعد که تولد یکی از دوستای دیگشون خرید کنن
نینو گفت چون میخوان بایه بنز سیاه برن پس با لامبرگینی من میریم
یهو آدرین چهارتا هفتیر گذاشت رو میز و گفت این هفت تیرا تیراشون بیهوش کنندس و نمیکشه
باید ماریا رو بیهوش کنیم و بعد  به پلیس تحویل بدیم ولی باید فتوشاپم درست کنیم
تا یه مدرک داشته باشیم
گفتم فتوشام نمی خواد من چاقویی رو که باهاش مامانم و کشت دارم و اثر انگشتش روش هست تازه خون مامانمم روش هست و خشک شده  پس به راحنی میتونیم بگیم قاتله
یهو نینو گفت :آدرین افراد باندت میتونن کمکمون کنن؟
آدرین گفت:اممم راستش باند تعطیل شد
آلیا و نینو چشماشون گرد شد که آدرین یه چیزی رو لب زد ولی من نفهمیدم چی گفت
نینو هم یه سر تکون داد

یه ربع بعد
بعد از اینکه از نقشه ی ماریا سر در آوردیم فهمیدیم میخواد یه نفر دیگه رو فردا بکشه
اسم مادر آدرین امیلی بود و اسم مادر من اما و اسم مادر خودشم آنا بود فهمیدیم مادریایی که اول حرفشون الف دارن و میکشه
گفتم اگه بخوایم بگیریمش باید هدف ماریا رو نشونه بگیریم
الیا و نینو منمن کردن و گفتن راستشو بخوای رد اونم زدیم بد جوری لبخند زدن که هر۳۲ تا دندونشون و نشون داد
گفتم مشخصات آلیا لپ تاپشو باز کردو
یه خانم که مدیره یه پاساژ تو لس آنجلسه و خیلی هم پولدار تشریف دارن
یه پوز خند زدم آدرین گفت چی شده
گفتم نمیخوام پز بدم ولی میتونم بایه بشکن پاساژشو ببندم
گفتن چه شکلی
ها باشه بابا میگم پدرم چون  پاساژ ها ی کشور و می پاد همه ازش اطاعت میکنن چون قبلا یه پاساژ زده بود که مساحت کل کشور توش جا مید ولی چون خیلی دراز بود  کنسلش کردن
یه آهان گفتن
بعد گفتم
میتونیم پاساژو ببنیدیم و از طرف پدرم برای مصاحبه با اون خانوم بریم اینشکلی  ماریا سعی میکنه دورتر باشه وچون چشمش ضعیفه از دور نمیتونه خوب ببینه و اگر بخواد با تفنگ اون خانوم پاساژ دار رو بکشه تیرش خطا میره
یهو آلیا گفت ما در باره ی این آماندا خانوم تحقیق کردیم و فهمیدیم به مد علاقه داره
پس مرینت چون تو طراهی میتونی لباسای زد گلوله طراحی کنی ولی در عین حال لباس از زیبایی برق میزنه بعد میتونیم بهش یه لباس و نشون بدیم آماندا بیشتر از لباسای پیرهن شکل قدیمی خوشش میاد چون تو بیشتر عکسا لباساش مدلش پیرهنای قدیمیبود
یه سر تکون دادم و دفترچه ی کنار دستمو بالا آوردم و زود یه طرح کشیدم که یه طرح تز پیرهن دامن بلند با مدل سارافن مانند بود
آلیا و نینو گفتن یکم دامن و بلند تر کنم
کردم که همه از طرح خوششون اومد

ببخشید اگه کم بود