پارت ۵ پورشه

Purple · 17:00 1400/10/29

سلامممممممممممممم

ببخشید گفتم هفته ی دیگه میدم ولی یه ایده به ذعنم ری

سید که نگووووووووووو

میخوام داستان وکشدارررر کنم و البته اکشنننمنم و کمی ترسناک

وی نگاه ترسناک و پر ایده ای به بازدید کننده ها می اندازد ولی بعدش نگاهش شبیه به گربه ناز میشود و میگوید

میشه لطفا نظر بدید 🤕 خیلی بازدید میکنید ولی اصلا نظر نمیدید من به یه دونه نظرم از طرف بازدید کننده ها خوشحال میشم 

دوست دارم به جز آجیام نظر بازدید کننده های وبم بدونم ممنون

و راستی ببخشید که یکم این پارت کمه چون جا حساس کات کردم

موقع برگشت از پاساژ به خانه
سوار شاسی بلند آدرینا شدیم و رفتیم سمت خونه واییییی اونقدر خرید کردیم که نگو ولی متاسفانه ۱۰ پوند بیشتر برا آدرین نموند
نزدیکای خونه بودیم که بستنی فوروشی دیدم گفتم آدرینا نگه دار آدرینام نگه داشت و نگاه من و دنبال کرد و بعدش گفت فکر کنم باید دست تو جیب خودمون کنیم غمگین نگاهش کرد که آلیا گفت بیاین شاید وقتی نینیو دیده تو کارتش پول نیست رفته رالی بعد پول گیر آورده چشمامون ستاره ای شد و رفتیم سمت بستنی فروشی من یه شیک نوتلا و فندق سفارش دادم با یه سه تا اسکوپ شکلات و موز و بولوبری
آدرینام یا یه شیک توتفرنگی سفارش داد بایه سه اسکوپی توتفرنگی و آدامس و زغال اخته
آلیام یه شیک کارامل سفارش داد بایه سه اسکوپی کرم لیمو و طالبی وگیلاس
رفتیم حساب کنیم کارت نینو رو در آورد آلیا و کشید رمزشم زد و بوممممم کار کرد یس‌
رفتیم تو ماشین نشستیم یه کم از شیک نوتلام خوردم که دیدم واو مزش حرف نداره عالی بود
به همدیگه نگاه کردیم آلیا گفت هر جمعه اینجا بستنی میچسبه
من آدرینا سر تکون دادایم و رفتیم سمت خونه
(نویسنده:بریم اونر حالا)
دور آخر مسابقه بود که صدای تماس تلفنی اومد
نینو داشت میروند موبایلم و برداشتم ورش داشتم که یه صدایی با خش خش گفت مواضب آدرینا باش و بعد قطع شد بهت زده نگاش کردم که دیدم نینو از خط گذشت یه یس گفتم ولی لنگون لنگو از ماشیت پیاده شدم نینو نگام کرد گفت چی شده
گفتم سرگیجه گرفتم جایزه رو گرفتی زود بریم خونه یه باشه گفت
و منم رفتم تو ماشین نشستم از شماره ای که تماس گرفته بود عکس گرفتم و گذاشتمش کنار
نینو اومد و رفتیم سمت خونه
(نویسنده:باز بریم اونر حالا)
ماشین شاسی بلند آدرینا پارچه ی دیوار ماماند و  کنار زد و رفتیم تو از طبقه ی بالا صدای خش خش اومد
آدرینا هفت تیر که بهش داده بودمو برداشت و من وآلیام هفتیرایی که آدرین بهمون داده بود
از طبقه ی هم کف رفتیم طبقه ی بالا و یهو یه نفر گفت:دستا بالا و گرنه ماشه رو میکشم