عشق بی پایان پارت 7
سلوم کی داستان میخواد؟
بریدن ادامه خودمم موندم چرا اینقدر زود دادم ولی برو ادامه بخون حال کن.
از زبون لیدی جونم🌺
اردوگاه که اژیر به صدا در اومد حدس میزدم صدایه اژیره اکوما بود فوری رفتم خونه ی مایورا و
هاکماث(راستش اسمه شرورانشون رو نمی دونم)دیدم هر دو به قتل رسیدن و میراکلسشون
نیست تو خونه ی مایورا یک چیزی برق زد رفتم برداشتم دیدم یکم از میراکلسش شکسته با
خودم گفتم:هه اقا دزده اصله کاری یادش رفته(کنایه بید)همه ی ابرقهرمانا دوتا دوتا تقسیم
شدن ای خدا من باز با کت نووار افتادم تو پاریس رفتم به حالته عادی برگشتم یک خونه با
تمامه سرمایم خریدم و از اونجایی که خواندمون جد اندر جد شیرینی پز بودیم یکم شیرینی
می پختم و میفروختم فرداش رفتم به دبیرستانه جدیدم(دوستان گیج نشین مرینت وقتی
بچه بوده مامان و باباش میمیرن اینم سعی میکنه با مصاحبه کردن با دیگران پول در بیاره
اما پول اندازه ی خودش داشته که بره دبیرستان و اینکه مرینت اینجا 15 سالشه)رفتم نشستم
کناره یکی که اسمش الیا بود(دوستان این الیا یک الیای دیگست همونی که ما تو فیلم دیدمش)
با هم دوست شدیم که یک پسره ی مو بلوند اومد تو و داد بی داد کرد و گفت:کی تازه وارده؟
بی اعتنا بهش دستمو بردم بالا بعد نزدیکم شد و گفت:میدونستی خانم کوچولو هر کس میاد
اینجا اول باید به من بگه گفتم: خب خب بابا اروم برو ما هم بیایم چه خبرته سر اوردی؟
مثلا نخوام به کس بگم به تو چه؟خانم کوچولو هم خودتی من 15 سالمه گفت:عه حالیت
میکنم.گفتم:برو ببینم چه غلطی میکنی.
رفت و با یک چماق برگشت زدم زیره خنده گفتم:ای خاک تو سرت این نهایته زورته؟ چماق و
ازش گرفتم و پرت کردم زمین انقدر عصبانی بود که رفت بیرون ولی قبلش گفت:بهم میرسیم.
و رفت و اینقدر عصبانی بود که کلاسشو با پسره ای به نامه ادرین عوض کرد.رو کردم به الیا
گفتم:این پسره کی بود؟انگار اعصابشو قورت داده؟
الیا:این فیلیکسه پسره شهردار جدیده پاریس برادره کلویی بورژوآ(اشتباه نشه اینجا فیلیکس
بورژاست فامیلش)و پسر خاله ی پسره طراحه مده پاریس ادرین اگرست.موندم اخه الیا چطور
میتونست انقدر در موردشون بدونکه خانم بوستیه اومد تو و گفت:سلام بچه ها همگی
جوابشو دادی:
سلام خانم بوستیه
خانم بوستیه به من گفت تو مرینت دوپنچنگ مبسره کلاس باید باشی این افرادی که میگمو دوتا
دوستا کناره هم بنویس(ماننده زیر)
الیا _ نینو
مرینت _ ادرین
جولیکا _ کیم
رز _ ناتانائیل
میلن _ ایوان
لوکا _ کلویی
بعد خانم گفت: خب بچهه ها این افرادی که گفتم قراره یعنی فردا باید............
پایان
چطور بود؟بد جا تموم شد نه؟
میدونم میخواین منو جر بدین ولی ندین چون اگه بدین داستان خبری نیست.
حالا سوالات:
یعنی خانم بوستیه میخواست چی بگه؟
خب خدانگهدار