پارت 4 دو عاشق و یک معشوق
ببینین من چقدر زود میپارتم.
خو دیگه برو ادامه
همچنان از مرینت
کله اناناسی بعد رفتیم خونشونو و من پس از سالها دوستم الیا رو دیدم بعد از 2 ماه سر و کله ی کاگامی پیدا شد منم اون پشت مشتا قایم شدم که منو نبینه و امد و گفت:ادرین چطور تونستی اون دختره ی عوضیه بی شعورو راه بدی؟یک بغض عجیبی به گلوم اومد هر کاری کردم تا قورتش بدم نشد و بدتر شد دیگه شکست منم بدونه اینکه کسی بفهمه رفتم اتاقمو وسایلمو جمع کردم دیگه برام مهم نبود که اونا منو ببینن از جلوشون رد شدم و رفتم ادرین اومد دونبالم و میگفت: مرینت صبر کن مرینت ولی من بی اعتنا به اون با اشک از اونجا رفتم انقدر حالم بد بود که رفتم و رفتم انقدر رفتم که وقتی به خودم اومدم وسطه یک جنگلی بودم بعد یکی دستشو گذاشت رو دهنمو بعد
خاموشی
از زبون ادرین🍌
می دونم کاگامی سرو کلش از کجا در اومد که اومد و شروع کرد به چرت گفتن در مورده دختری که من تازه بهش دلبسته بودم بعد از کلی دعوای منو اون مرینت با یک ساک و چشمای پر اشک از کنارمون رد شد من نمی تونستم بزارم بره پس رفتم دنبالش اما هر چی دنبالش گشتم صداش کردم واینستاد و رفت و منم گمش کردم دوروز گذشت دوروزی که برای من اندازه 2 سال بود که الیا اومد و گفت:امشب یک مهمونی ای هست بیا حال و هوات عوض میشه و از اون جایی که بیشتره شهر میان مرینت حتما اون جا هست چون مری عاشقه مهمونیه تو هم بیا شاید دیدیش.قبول کردم و نزدیکای ساعته 8 یک تیپی زدمو رفتم مهمونی که...............................................................................
***********************
پایان
شاید فکر کنین کم دادم ولی من کناره هم نوشتم زیاده.
الینا جون ار پی چی رو بزار کنار یک پارته دیگه هم الان میدم.
تا بعدی بای🤩