خلاصه ی عشق پر غم
سلامب دوباره واقعا متاسفم دیرور نبودم حاله خوشی نداشتم نمی دونم این مریضی چیه و من چه مرگمه که تموم نمیشه لامصب حالا این ها رو وللش اومدم بهتون بگم قبلا گفتم که یک داستان با نام عشق پر غم نوشتم 23 پارت در دفترم موجوده خواستم خلاصشو بگم چون یکی از دوستام مخه منو کلیک کرد از بس گفت بزار ولم نمی کنه که حالا اینم بیخیال این داستان برای همه ی شیپ ها سمه فقط مریکتی ها بمونن و اینکه لطفا چاقو ماقو تیز نکنین که دستتون به من نمی رسه و اینکه داستان انقدر گریه داره که منو دفترو خودکارم با هم عر می زدیم شما اون جا چه می کشید خدا میدونه حالا از شوخی بگذریم خلاصه ی این داستان همش میراکلسه فقط سنه کاراکتر ها جابه جا شده خب این از خلاصه ژانرشم: گریه دار و عاشقانه و رمانتیک و کمی منحرفی از اون بداش ولی داستانشو انقدر پیچیده کردم که شده شبیه روده بزرگتون نه جدی میگم حالا در اینده خوندین می فهمین خب کاری ندارین؟خب بهتره نداشته باشین چون من رفتم.
خدانگهدار