سلام‌اینم‌پارت‌۱۰

دیانا · 18:38 1399/11/12

سلام‌به‌عزیزان‌اینم‌پارت‌۱۰داستان‌عشق‌جدید

آدرین‌:اگه‌السا‌بمیره‌اون‌دوتا‌روزنده‌نمیزارم‌

مرینت:باشه‌سریع‌آماده‌شدیم‌ورفتیم‌همون‌

آدرسی‌که‌فیلیکس‌فرستاد‌‌رسیدیم‌خیلی‌

تاریک‌بود‌‌یک‌عمارت‌بودیهویکی‌گفت:به‌به‌

خوش‌آمدین‌السا:آدرین‌ومرینت‌برید‌

بیرون‌‌من‌نمیخوام‌شما‌آسیب‌ببینید‌

آدرین:نه‌السا‌من‌نمیزارم‌اتفاقی‌برات‌بیفته‌😟

السا:😭‌آدرین:داشتم‌به‌السا‌نزدیک‌میشدم‌

که‌لوکا‌گفت‌جلونیا‌واگرنه‌شمشیر‌رو‌میرنم‌

بهش‌آدرین:شمشیر‌بزارکنار‌لوکا‌

لوکا‌:هه‌اون‌خواهرمو‌ازم‌گرفت‌حالا‌توباید‌

بفهمی‌خواهر‌نداشتن‌یعنی‌چی‌‌لوکا:شمشیر‌

روزدم‌به‌السا‌وفرارکردم‌‌السا:لوکا‌شمشیر‌روزد‌

به‌من‌لحظه‌آخرگفتم‌آدرین‌ومرینت‌دوستون‌دارم‌

آدرین‌:نه‌السا‌ازپیش‌من‌نرو‌‌آدرین:زنگ‌زدم‌

به‌پدرم‌گفتم‌ما‌توی‌نیوروک‌توی‌هتل‌

هستیم‌پدرم‌گفت‌اشکال‌نداره‌ومجبور‌

شدم‌دروغ‌بگم‌مرینت‌:زنگ‌زدم‌اوژانس‌

رفتیم‌بیمارستان