عشق بی انتها

از روزی که مرینت به ادرین گفته بود 1 ماه گذشته بود وادرین سی داشت تا لیدی باگ رو پیدا کنه .

چتین : مرینت تا کی میخوایی این حقیقت رو پنهان کنی حالا که گفتی باید روی وایستی

مرینت : چتین 😖😖 نمیدونم چطوری به ادرین بگم عاشقشم چطوری باید بهش بگم چه حسی دارم؟

چتین : میدونم مرینت میدونم دوسش داری ادرین خودشم گفت من لیدی باگ رو دوست دارم لیدی باگ تویی فراموش کردی اسم اصلی تو لیدی باگ 

مرینت : میدونم ! میدونم!

چتین : خب دیگه

ادرین : چرا نمیتونم دخترکفشدوزکی پیدا کنم ؟

گربه : ادرین از کجا میدونی شاید مرینت دروغ گفته باشه

ادرین : چی داری میگی مرینت اصلا به من دزوغ نمیگه

گربه : مطمعنی؟

ادرین : باید برم خونه مرینت !

ادرین با سرعت به سمت خونه ی مرینت رفت و در زد

مامان مرینت : سلام ادرین خوبی پسرم چی شده همش اینجا میایی

ادرین : سلام ممنون خوبم اومدم پیش دوستم 

مامان مرینت : باشه بگم بیاد پایین

مرینت : لازم نیست خودم اومدم 

ادرین : مرینت سلام خوبی

مرینت: سلام ادرین باید یه چیزی بهت بگم !

ادرین : منم باید بهت یه چیزی بگم 

مرینت : عه باشه بیا بریم بالا 

مرینت : ببین ادرین تو دنبال دخترکفشدوزکی مگیردی درست اره درست میدونم اون دخترکفشدوزکی لیدی باگ

ادرین : اره راه راستی تو از کجا میدونی 

مرینت : چونکه لیدی باگ منم

ادرین : !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چی داری میگی

مرینت : اره لیدی باگ منم من اون دختری هستم که تو دوسش داری !

 

            🌹 پایان ادامه پارت هفتم 🌹