سلام اینم پارت ششم نام عشق بی انتها
عشق بی انتها
از روزی که مرینت به ادرین گفته بود 1 ماه گذشته بود وادرین سی داشت تا لیدی باگ رو پیدا کنه .
چتین : مرینت تا کی میخوایی این حقیقت رو پنهان کنی حالا که گفتی باید روی وایستی
مرینت : چتین 😖😖 نمیدونم چطوری به ادرین بگم عاشقشم چطوری باید بهش بگم چه حسی دارم؟
چتین : میدونم مرینت میدونم دوسش داری ادرین خودشم گفت من لیدی باگ رو دوست دارم لیدی باگ تویی فراموش کردی اسم اصلی تو لیدی باگ
مرینت : میدونم ! میدونم!
چتین : خب دیگه
ادرین : چرا نمیتونم دخترکفشدوزکی پیدا کنم ؟
گربه : ادرین از کجا میدونی شاید مرینت دروغ گفته باشه
ادرین : چی داری میگی مرینت اصلا به من دزوغ نمیگه
گربه : مطمعنی؟
ادرین : باید برم خونه مرینت !
ادرین با سرعت به سمت خونه ی مرینت رفت و در زد
مامان مرینت : سلام ادرین خوبی پسرم چی شده همش اینجا میایی
ادرین : سلام ممنون خوبم اومدم پیش دوستم
مامان مرینت : باشه بگم بیاد پایین
مرینت : لازم نیست خودم اومدم
ادرین : مرینت سلام خوبی
مرینت: سلام ادرین باید یه چیزی بهت بگم !
ادرین : منم باید بهت یه چیزی بگم
مرینت : عه باشه بیا بریم بالا
مرینت : ببین ادرین تو دنبال دخترکفشدوزکی مگیردی درست اره درست میدونم اون دخترکفشدوزکی لیدی باگ
ادرین : اره راه راستی تو از کجا میدونی
مرینت : چونکه لیدی باگ منم
ادرین : !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چی داری میگی
مرینت : اره لیدی باگ منم من اون دختری هستم که تو دوسش داری !
🌹 پایان ادامه پارت هفتم 🌹