سلام پارت۱۴
ببخشید دیر گذاشتم کاملا فراموش کرده بودم
آدرین:چشمام باز کردم دیدممرینت بهوش اومد.
ولی داشت......گریه میکرد😥
دیدم گوشی رو کذاشت رومیز
وای نه اون فهمید گفتم مرینت خوبی
تا گفتم مرینت سریع سرمش روکند
واومد منو بغل کرد
گفتم:مرینت چرا سرم تو کندی
گفت:مهم نیس
بغلش کردم یهو.....
السا درزد گفت اجازه هس
گفتم بیا تو
السا:رفتم تو مرینت توی بغل آدرین بود
گفتم آدرین کار واجب دارم
آدرین:نمیشه بعدا بگی
السا:خیلی خیلی واجبه
آدرین:باشه الان میام
مرینت الان میام
مرینت:باشه
السا:آدرین چیز چجوری بگم
آدرین:بگو جون به لبم کردی
السا:باشه چیز ام مرینت خواهر داره
یک نامه اومد اسمش نگفت گفت
میخواد مرینت ببینه
چیکازکنم
آدرین:صبر کن ببینم