سلام این پارتو هم طولانی دادم هم زود پش نظراتو پسند ها زیاد باشه بعدیو فردا یا پس فردا میدم.بزن ادامه

نام داستان: دختر زجر دیده من

You are the love of my heart, my whole heart becomes mine, slowly and slowly

تو عشق قلب من هستی ، تمام قلب من ، آهسته و آهسته من می شود

When I'm in a good mood with you, oh my restless heart

وقتی حالم با تو خوب است ، ای دل بی قرار من

Slowly and slowly, this heart is going for you, my lonely heart seems to be a very special love

آهسته و آهسته ، این قلب برای تو پیش می رود ، به نظر می رسد قلب تنها من یک عشق بسیار خاص است

It 's like in my sky, this is my crazy heart, only I can read your words in your eyes

مثل آسمان من است ، این قلب دیوانه من است ، فقط من می توانم کلمات تو را در چشمان تو بخوانم

You become the love of my heart

تو شدی عشق قلب من

You become the love of my heart

تو شدی عشق قلب من

My heart does not beat, my heart does not love you, my heart loves

قلب من نمی تپد ، قلب من شما را دوست ندارد ، قلب من دوست دارد

You are my fortune teller, so you do not hit mine, my love, my heart

تو فال من هستی ، بنابراین به من ، عشق من ، قلب من ضربه نمی زنی

You become the love of my heart

تو شدی عشق قلب من

You become the love of my heart

تو شدی عشق قلب من

«پارت 18»

- این تازه اولشه...حالا برو کاری که گفتم و بکن... بازومو ول کرد کمی ماساژش دادم لبامو به هم فشار دادم رفتم چند دست لباس زیر ست برداشتم...چند تا لباس خواب که نمی پوشیدیش بهتر بود والا...اقا رفت کناره دوست نشست. بعد از انتخاب با قدمهای ارام رفتم کنارش....درد بازوم هنوز خوب نشده بود...نمی دونم چرا هر که به من بدبخت می رسه ترش میکنه اینم از بخته بدمه.شایدم از یتیمیمه...صورتم داغ شده بود...با اخم گفت: - چی شد...گرفتی...؟ سرمو چند بار به طرف پایین تکان دادم. - چی شده زبان شصت متریتو موش خورده..؟ از حرفش ناراحت شدم چرا جلوی دوستش غرورمو میشکنه...قلبم لرزید...نه شکست دوباره بغض راه گلومو گرفت...سرمو انداختم پایین قطره اشکم افتاد زمین... دوباره گفت: - لال شدی؟خریدات تموم شد؟{شیطونه میگه بفرستش زیره 500 چرخ} با صدای بغض دار گفتم: - از اولم خردی نداشتم. نمی خواستم اشکامو ببینه سرمو بلند نکردم... دوستش گفت: - ادرین داری اذیتش میکنی گناه داره... ادرین دستی تو صورتش کشید.با کلافه گی گفت: - آی خدا عجب گیری کردم.. اشکامو با پشت دست پس زدم. - مگه من امدم دنبالت..که حالا میگی گیر کردی من که داشتم زندگیمو میکردم...حالام دیر نشده ولم کن برم ادرین از جاش بلند شد.با خشم دستشو برد بالا.. از ترس دستمو گرفتم جلویه صورتم...ولی ضربه ای بهم وارد نشد.اروم دستامو برداشتم.دستشو مشت کرد و اورد پایین. واییی دوباره سرم گیج میره...اییی سرم...چشمامو چند بار باز و بسته کردم سرم و بین دستام گرفتم...وای دارم می افتم...نینو متوجه حالم شد. - ادرین داره از حال میره بگیرش.. ادرین با همون اخم نگام کرد ولی سریع دست اشو دوره کمرم حلقه کرد.نینو صندلی جلو کشید.. به کمک ادرین نشستم...صداش اروم شد. - مرینت...چت شده دوباره..؟ بی اختیار سرمو گذاشتم تو سینش...بوی عطرش ارامشو بهم هدیه کرد چقدر داغه کاش میشد همین حالا بمیرم...نینو امد جلوی پام زانو زد.خودمو بیشتر تو سنیه ادرین چسبوندم.هنوز دستاش دور بدنم و گرفته بود.نینو با صدای مهربانی گفت: - نترس کاریت ندارم .. نگاهی به من کرد و به ادرین گفت: - بعد از ازمایش چیزی خورده؟ ادرین: به زور کمی کیک و ابمیوه خورد صبحم حالش بد شد .. نینو: ضعف داره بهتره ببریش یه غذای حسابی بهش بدی به نظرم کم خونه... ادرین سرشو تکان داد. - باشه پس چند نفرو بفرست خریدارو بزارن تو ماشین...تا منم به این خانم کوچولو برسم.{خانم کوچولو عمته} در ضمن حساب ما چقدر میشه؟ نینو سرشو کج کرد و با خنده گفت: - داشتیم داداش؟فعلا حاله این خانومو دریاب.حساب ما دیر نمیشه. شکلات تلخه ایی از کشو میزش در اورد گرفت جلومو گفت: - فعلا اینو بخور تا بهتر بشی .. سرمو از بغل ادرین بیرون کشیدم.ادرین هم دستشو از دوره شونه هام برداشت...شکلاتو از نینو گرفت.باز کرد و داد دستم.برای انیکه حالم بهتر بشه گرفتم و خوردم بعد از نینو خداحافظی کردیم.چند نفر هم خریدارو تا ماشین اوردن ادرین با دست و دلبازی انعام خوبی بهشون داد. به ساعت دستم نگاه کردم.ساعت / بود ادرین ماشینو از پارک دراورد و جرکت کرد نمیخواستم دوباره باهاش درگیر بشم.با صدای ارام گفتم: - میشه منو ببرید خونه .. نگاهی کوتاه به من کرد و دوباره به جاده چشم دوخت...گفت: - چرا هنوز خیلی کار داریم... صاف سره جام نشستم و شالمو رو سر درست کردم و .... - اخه...میترسم اگه دیر برسم زن عمو دعوام کنه .. اخمش غلیظ تر شد. - غلط کرده.تا حالا هر کاری کرده گذشت ولی از این به بعد دست روت بلند کنه حسابشو میرسم. با شنیدن این حرف قند در دلم اب شد...لبخند گشادی رویه لبم نشست.که از دید ادرین پنهون نموند.

*****

پایان

بای