پارت 6 عشق سره غرور و لجبازی

amily amily amily · 1400/01/24 12:34 · خواندن 5 دقیقه

اقا میدم دختر زجر دیده ی من رو میدم

بزن ادامه

 

# پارت 6

الیا پقی زد زیره خنده همه داشتن مارو نگاه میکردن - استغفرالله حالت خوبه؟به چی میخندی دیوونه؟ الیا با خنده گفت:وای مری من اصلا..یادم نبود...که...اون روز...ماسک...داشتم....و یادم نبود که...دمه دره بیمارستان....نگهبانی گفت...موهامو بدم تو....اصلا منو نشناخت...فقط گفت درسای عقب موندشو...بهش جزوشو بدم منفجر شد تا دو دیقه هنگ بودم تا سیستمم بالا اومد وقتی اومد دوتا پس گردنی محکم بهش زدم - کوفت دیشب از بس چرت و پرت گفتی نزاشتی بخوابم حالا داری هرهر میخندی؟؟ اداشو در اوردم و ادامه دادم - وای مری اگه دیده باشم فلان میشه...وای مری بدبخت شدم...وای مری توبیخ شدم...وای مری بیچاره شدم...ای کوفته مری دستم و مشت کردم گذاشتم رو قلبم - ای الهی بی مری بشی از دستت راحت بشم الیا که دیگه اخرای خندش بود گفت:خدانکنه خدا تورو برام نگه داره اجی بزرگه - تو سنه ننه بزرگم و داری به من میگی ابجی بزرگه؟ الیا کلافه گفت:خیله خب ابجی کوچیکه - افرین بعد یک پس گردنی زدمش - حالا بدو بریم سره کلاس که الان استاد میاد میخورتمون الیا خندید و با هم رفتیم سره کلاس...استاد مندلیف وارد شد..میخواین مشخصاتشو بگم...یه پیر زنه غرغرو که با من لجه و فقط دنباله بهونست تا از کلاس پرتم کنه بیرون...خخ از حق نگذریم که خودمم خیلی بلا سرش اوردم...سره کلاس هی اذیتش میکردم از طرفی با نینو{ پسر- خاله- می-شود}خیلی جور شده بودم و هی بمب میترکوندیم...سره کلاس نشسته بودیم که نینو یک چشمکی زد فهمیدم میخواد چیکار کنه....پرید رو میز نینو:ای موش...ای موش.... همه پریدن رو میزاشون دخترا جیغ میزدن منم به بهونه ی مداد رفتم زیره میز یک پیاز قل دادم زیر میزا...دخترا تا اونو دیدن سکته زدن..بعضیا غش کردن الیا و امیلی و امیلیا گچ شده بودن...من لب گزیده بودم نخندم...نینو هی از سرو کوله پسرا بالا میرفت و اویزون میشد و جیغ و داد میکرد یک موش پلاستیکی کوک کردم فرستادم زیره میزا که خانم مندلیف داد زد که همه برن بیرون همگی رفتن درم بستن الیا و امیلی و امیلیا هم میخواستن برن که من منفجر شدم....صدای قهقه های منو نینو کلاس و پر کرده بود...اون سه تا که غذیه رو فهمیدن اومدن پیشمون الیا:مری خیلی خری به ما هم میگفتی که اماده باشیم نینو:خب اگه بهتون میگفتیم جیغ و داد نمیکردین ما هم بدبخت میشدیم امیلی:وایسا ببینم پس اون موشی که من دیدم الکی بود؟ - الاغ من یک موش کوکی با یک پیاز هل دادم زیره میزا امیلیا: ولی منو امیلی موش رو دیدیم دمش تکون میخورد کلیپ گرفتم بیا ببین کلیپو که دیدم جیغی زدم و جفتک انداختم بیرون...که یک موش پرید به پاچم جیغی زدم داشتم میافتادم چشمامو بستم که برم قاتی باقالیا که نخوردم زمین...وای ایول الان یکی منو گرفته بعد چشمامو وا میکنم عاشقم میشه بعد ناز میکنم وای عر چشمامو وا کردم که با شرک رو به رو شدم....خدا نیاره اون روزو من عاشق این گولاخ بشم..اه اه استاده مزخرف..یک لحظه نگاهی به اطراف انداختم دانشجو ها داشتن با عشق اینجا رو نگاه میکردن انگاره صحنه مثبته 18 دیدن...دخترا از حرص داشتن ناخوناشونو میخوردن...این جنابه گولاخ هم انگار هنگ کرده باشه داشت نگام میکرد...وضعیتمو نگاه کردم...دستاش دوره کمرم بود منو گرفته بود..هرکی از در بیاد تو به قوله بابا جونم میگه:استغفرالله...اشتباه اومدم خخخ - اهوهوم میشه منو ول کنید فهمید اوضاع خیته صاف شد منم صاف شدم لباسمو تکون دادم شالمو درست کردم و کیفمو برداشتم و د برو که رفتی که موشه دوباره اومد سراغم پریدم پشته جناب استاد اگراست اصلا حواسم نبود که دانشجو ها هستن - ای بابا....گیر دادی منا...بیا اینو بخور خوشمزه ترم هست جناب استاد دستی به صورتش کشید که نخنده دانشجوها ریسه میرفتن...موش اومد نزدیک پام که جیغی زدم رفتم اونورتر استاد اگراست: انگار اینجا یک موش از شما خوشش میاد - هه هه هه عوضه این حرفا بگیرینیش من از موش چندشم میشه که احساس کردم یه چیزه پشمالو داره میپیچه به پام پایینه پامو نگاه کردم یک گربه ی سفید ناناز داشت خودشو به پام میمالوند موشه هم تو چنگش بود گربه: میو موش رو گرفت سمتم نشستم نازش کردم - اوخی اینو واسه من گرفتی؟ گربه:میو میو خندیدم یه گربه از چن تا دانشجو و استاد مهربون تره گربه هرو به بغل گرفتم موشه از دستش اومد بیرون خواست بره که گربه خواست بگیرتش که نزاشتم گربه:میو - نه بزار بره استاد اگراست خندید: فکر کنم حیوونا عاشقتن چون گربه و موشش تا الان به اثبات رسیده همه ترکیدن گربه رو گذاشتم زمین که بره ولی هرچی پیشته پیشته کردم نرفت که صدایی از پشته سر اومد صدا: پیشی پیشی ملوسک کجایی ملوسک؟ گربه یدفعه رم کرد پرید پنجولاشو در اورد و حالته حمله گرفت صاحبه صدا کلویی بود گربه اومد حمله کنه بهش که گرفتمش با چشمای ملتمس نگام کرد که یعنی بزارم بره بکشتش ولی من نمیتونستم کلویی:مرینت دوپنچنگ گربمو پس بده - عه جدن؟میخوای ولش بدم بیاد بکشتت؟ وقتی چشمای به خون نشسته ی پیشی رو دید ترسید و گفت:پیشیه بد...باشه برا خودت بعدم با عشوه رفت سره کلاس گربه رو گذاشتم زمین - اسمتو میزارم کیتی به معنیه پیشی همگی رفتن گربمو سره کلاس مجوور شدم ببرم خیلی خیلی ناناز بود وای خدایا هر جا میرفتیم هر کی میخواست اذیتم کنه با اینکه جنسه ماده بود ازم محافظت میکرد....

***********

پایان

بای