سیلام خوفین؟ 

تو چشای تو یه جادوی خاصی هست

تو نگاه تو انگار یه احساسی هست

غم دنیا رو فراموش میکنم وقتی

به تو نگاه میکنم

تو همه ی عمر مثلِ تو رو ندیدم

یه جورایی خاطرت عزیزه عزیزم

از دیدن تو سیر نمیشه چشم من

به تو نگاه میکنم

تو چشای تو یه جادوی خاصی هست

تو نگاه تو انگار یه احساسی هست

غم دنیا رو فراموش میکنم وقتی

به تو نگاه میکنم

تو همه ی عمر مثلِ تو رو ندیدم

یه جورایی خاطرت عزیزه عزیزم

از دیدن تو سیر نمیشه چشم من

به تو نگاه میکنم

وقتی که نزدیکم به تو انگار

دلم میلرزه هر دفعه صد بار

واسه ی حسی که به تو دارم

به تو نگاه میکنم

عزیزِ جونم نامهربونم

گوشه ی چشمی به این دلِ خونم

واسه ی حسی که به تو دارم

به تو نگاه میکنم

آرومِ جونم بدون تو دیگه نمیتونم

بخدا خستس این دل خونم

بدون تو دیگه نمیتونم، نمیتونم

آرومِ جونم بدون تو دیگه نمیتونم

بخدا خستس این دل خونم

بدون تو دیگه نمیتونم، نمیتونم

به هوای تو تازه میشه حال من

وقتی که هستی خوب میشه احوالِ من

تو رو دوس دارم تا ابد کنارم باش

به تو نگاه میکنم

تو همه ی عمر مثلِ تو رو ندیدم

یه جورایی خاطرت عزیزه عزیزم

از دیدنِ تو سیر نمیشه چشمِ من

به تو نگاه میکنم

آرومِ جونم بدون تو دیگه نمیتونم

بخدا خستس این دل خونم

بدون تو دیگه نمیتونم، نمیتونم

آرومِ جونم بدون تو دیگه نمیتونم

بخدا خستس این دل خونم

بدون تو دیگه نمیتونم، نمیتونم 

بیاید ادیدامهههه نه نرید موخوام تا سر ۱ اردیبهشت به پارت ۱ فصل ۲ برسیم خب حالا برو

 

 

 

 

میریم بعد صبحانه از زبان آدرین : 

بعد صبحانه وسایل رو جمع کردیم رفتیم حاضر سیم رفتم تو اتاقم در کودک رو باز کردم لباس توسیه خیلی قشنگن ولی خاطره چندان خوبی ندارم باهاش یعنی اگه اون از من متنفر باشه اگه باشه خب من تو این ۴_۵ سال که گذشته علاقه به مرینت بیشتر شد دیگه به لیدی باگ اهمیت نمیدم نمی‌دونم چرا اخخخخ سرمممم یه تیشرت آبی با شلوار لی پوشیدن یکم عطر زدن کیفم که نمی‌خوام سوییچ رو برداشتم منتظر دو خواهر گرامی شدم 

از زبان مالینا : 

برای عوض کردن لباس یهف رفتیمتو اتاق همون در کودک رو باز کردم یه بلوز قهوه ای سوخته بود نه این نمیدونم یه بلوز بود گل گلی بود گل هاش مشکی زیرش سفید پوشیده اونو کتشم بر داشتم رفتم تو آینه خودم رو آنالیز کردم یکم بی روح بود قیافه به خاطر همین یکم کرم زدم یه رژ تیره داشتم که البته خیلی هم پ. رنگ نبود و جلوه نمی‌داد که رز زدم جگچون منو مانلی کلا لب هامون قرمز هست شایدم چون خیلی سفیدم اینطوری نشون می ده حالا رژه رو زدم یه کیف کوچیکه برداشتم که خودکار هام رو توش گذاشتم کارت و از این چیزا در آخر می‌رسد رو گذاشتم رفتم پایین دیدم آدرین  نشسته رو مبل تا مابیایم یکم حرف زدیم 

از زبان مانلی : 

چییی بپوشم ژاسی بیا کمکم کن ( اسم کوآمی مالینا دیزی بود ببخشید  اسم کوآمی مانلی ژاسمین هست ما بهش میگیم ژاسی ) همون موقع چشمم خورد به یه لباس آره همین رو می پوشم یه پیرهن بود سفید بود تا تقریبا یه دو _ سه سانتی متر از زانوم پایین تر بود یه نوار پاپیون صورتی هم دور کمرش داشت پوشیدمش دیگه جوراب شلواری نپوشیدم ساق شلواری مو پوشیدم که سفید بود مانتوی لباسم هم که بنفش ملایم بود نههنه ببخشید صورتی ملایم بود انداختم رو دستم کیفم رو برداشتم وسایل مورد نیاز رو گذاشتم توش رفتم جلو آینه یکم خودم ور برانداز کردم به قول ساغر وای چه جیگری شدم ❤️💗💋 رفتم که رفتم پیش بسوی خلاص شم از شذ دیچبیرستان و فراتر از آن کلید ماشین نانایمو از تو کیفم در آوردم چون دیروز با ماشین من رفتیم ( الان میگین آخه تو که ۱۷/۵ ماته چجوری گواهینامه داری ؟ من خب دیگه😉🙃 ) ژاسی رو با خودم بردم رفتم دیدم برادر خواهر گرام منتظر من  تو ماشین نشستن  یهو آدرین گفت :.  ببخشید بد موقع مزاحم میشم جایی می‌رفتیم برسونمتون ؟ آسیب خدا نکشتد آدرین  صدام و نازک کردم گفتم :, بله اگه مزاحم نمیشم ولی قبلش باید خونه یکی برم آدرین گفت : کجااااااا ؟ من : خون  مری اینا اونم با خودمون ببریم آدرین : باش  

............................پس از چندی .............................. پارت ۷

مکالمه مری. و من مانلی مری @  مانلی & 

@ آلو  سلام به فرمایید 

& الو سلام بیا پایین 

@ آخ باش الان میام 

پایان مکالمه 

از زبان مری گوشی رو قطع کردم گذاشتم تو کیفم 

واسه آخرین بار خودم رو تو آیینه نگاه کردم 

یه شومیز سفید باشلوا. لی کیفم رو انداختم رو دوشم رفتم که رفتم 

 

رفتم پایین که آدرین برام بوق زد رفتم بعد کلی سلام و احوال پرسی سوار شدم رفتیم به سوی دبیرستان 

تو دبیرستان 

اخیششششششش یه روز زود رسیدمممم یهوالیاداومد سمتم سلام کردیم کلی حذف زدیم تا اینکه زنگ خورد همه واسه امتحان رفتیم 

بعد امتحان 

بیرون از کلاس 

اخیش تموم شد ولی کاش میرفتم کلاس ویالون بچه ها کمکم اومدن تا خانم صحیح کرد امتحان هارو یه ساعت طول کشید منو مانلی و آدرین و دنسی و مالینا و جولی ( جولیکا رو نمیگه یکی از همکلاسیاشونو میگه مثلاً ) رفتیم من داشتم شعرم یا همون آهنگ رو تموم میکردم 

دیگه دستم درد گرفت مگر نه می‌نوشتم بی زحمت یه لایک بکن آنقدر نوشتم