p5زندگی راز آلود من

Zainab · 04:56 1400/02/04

چقدر مهربون شدم،البته این به خاطر اینکه شاید چند وقت نباشم البته موقته،برید ادامههههه

آدرین

به بلک شب بخیر گفتم اما ذهنم درگیر بود دیروز ویز داشت اسم اصلی لیدی رو لو می داد که بقیشو نگفت:مری...مری...مری...یعنی چه کسی اول اسمش این بود دوست داشتم بدونم(خوب معلومه همونکه بهش میگی شی ایز جاست فرند...جاست فرند،اوووووف!!دوست دارم آدرین رو جر بدم شما چی؟؟)تو فکر اسم نصفه نیمه بودم و لیدی که نفهمیدم کی خوابم برد ...

مرینت

صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم دیدم تیکی داره با ویز حرف می زنه چیزی نگفتم بهش و رفتم پایین ،به مامان و بابا صبح بخیر گفتم و صبحونمو خوردم  و رفتم سمت دانشگاه،کلاسم تموم شد و رفتم سمت خونه...

آدرین

صبح ناتالی بیدارم کرد و صبحونمو خوردم و با بادیگاردم رفتم دانشگاه،ولی حواسم فقط بع لیدی بود(کی نیست😐💔)

و هیچی از درس نفهمیدم....برگشتم خونه

ویز

خیلی عجیب بود(نمیگم تا تو خمارش باشین)پس باتیکی در میون گذاشتم 

تیکی:مطمئنی؟؟

ویز:آره

خوب تعدااد لایک و کامنت رو تو پارت قبلی گفتم پس کم نزارین اگه هر روز پارت می خواین