پارت۲رمان ادامه نسل قهرمانان پاریس
سلام سلام اومدم با پارت دوم رمانم امیدوارم که خوشتون بیاد نظر و لایک فراموش نشه در ضمن لطفا به من بگین که آیا ادامه بدم یا نه امیدوارم فقط نویسنده ها نظر ندن همه بدن😉😉بزن ادامه😉😉
مرینت باید میرفت چون لیدی باگ بود آدرین هم همینطور اونا همزمان با هم گفتن من باید برم هر دوشون سرشونو به علامت مثبت تکون دادن
هرکدوم از طرفی رفتن (خب الان با خودتون میگین فضولای محله الیا و نینو کجان؟الان میگم)الیا و نینو که هردو که خیلی کنجکاو بودن که بفهمن اونا کجا میرن هرکدوم دنبال یکیشون افتاد الیا رفت دنبال مرینت نینو هم رفت دنبال آدرین نینو آدرین رو گم کرد اما الیا هم چنان دنبال مرینت بود
مرینت رفت داخل یه کوچه بن بست و تبدیل شد اما الیا که دیر رسید گمش کرد آدرین هم تبدیل شد
لیدی باگ و کت نووار با هم جلو برج ایفل قرار گذاشتن صدای انفجار از یک ابرشرور که با هاک ماث همدست شده بود بلند شده بود(چیه خب نمی دونستم اسم براش چی بزارم چیه خو)لیدی باگ و کت نووار ابرشرور رو شکست دادن و بعد برگشتن بالای برج ایفل و ساعت ها نشستند از اونجا که توی عملیات خیلی خسته شده بودن خوابشون برد
مرینت داشت خواب می دید که آدرین فهمیده اون لیدی باگه و ترکش کرده
ادرین هم همین خواب رو دیده بود(عععععععع)
هردوشون از خواب پریدند
کت نووار:سلام بانوی من خوب خوابیدی؟
لیدی باگ:نه پیشی جون کابوس دیدم
کت نووار:چی دیدی مگه؟
لیدی باگ:هیچی ولش کن توچطور خوابیدی؟
کت نووار:نمی دونم چرا ولی منم مثل تو کابوس می دیدم
لیدی باگ:اوووو متاسفم
کت نووار:خب بانوی من من باید برم
لیدی باگ:باشه مشکلی نیست چون منم باید برم
همین که می خواستن برن.....
خب اینم از این پارت امیدوارم خوشت بیاد
بای