پارت۵رمان ادامه نسل قهرمانان پاریس

Roz Roz Roz · 1400/02/19 20:03 · خواندن 2 دقیقه

سلام سلام اومدم با پارت ۵داستان 

امیدوارم از پارت های قبلی خوشتون اومده باشه

بچه ها یه خبر اگه تعدادلایک ها از ۲۰تا بالاتر بره توی یه پارتی از داستان یه داستان جدید میدم 

بچه ها نمی دونم چرا نمی تونم پوستررو وارد کنم پس امشبو بدون پوستر سر کنین تا بعد

شرمنده

ادرین هم اونو بغل کردهمینطور که مرینت و ادرین بغل هم بودند الیا و نینو وارد اتاق شدند و این دو نفر روکه در آغوش هم بودن دیدن 

الیا:به به شما چه کارا میکردین و ما نمی دونستیم

مرینت:الیا تو اینجا چیکار میکنی

الیا دستشو گذاشت رو شونه نینو و گفت:

پس شما هم به هم رسیدین

نینو:اینطور که معلومه انگار خیلی وقته که بهم رسیدن(وای خدا یعنی میشه تو میراکلس اخرش این دو تا دیوونه به هم برسن😣😣)

ادرین:ععععع خب...

الیا گوشی شو در اورد و اون فیلمی رو که از اونا وقتی داشتن همو می بوسیدن  پخش کرد ادرین و مرینت که سرخ شده بودن به هم نگاهی کردند و با یه تکون سر هر دو از جا پریدند و افتادند دنبال الیا و نینو 

(اوووف فقط اینجاش)الیا و نینو هم از اونا زرنگتر داشتن داخل اتاق می دویدند بعد هر جوری که روبه روی هم باشن می دویدن مرینت پشت الیا بود و ادرین هم پشت نینو،ادرین و مرینت که به جلو دید نداشتند دستاشونو باز کردن که الیا و نینو رو بگیرن که الیا و نینو جاخالی دادن و ادرین و مرینت افتادن تو بقل هم الیا هم از فرصت استفاده کرد و یک عکس گرفت و سریع گوشی شو قفل کرد که مرینت نتونه عکس رو حذف کنه 

مرینت و ادرین که تعجب کردن و با خودشون می گفتند که ما چجوری از تو بغل هم سر در اوردیم ولی هیچ کاری نکردن به جز اینک دست همو گرفتن و بدو بدو رفتن رو پشت بوم 

مرینت:تیکی خال ها روشن 

ادرین:پلگ پنجه ها بیرون

و سریع رفتند الیا و نینو هم شکه بودن

 

خب اینم از این شرمنده اگه کم بود

پس بچه ها اگر توی یک پست تعداد لایک ها بره بالای ۲۰تا یه داستان جدید می دم

 

بابای