برو ادامه 

یکی دیگه میدم بعدش تموم اخه شارژم داره تموم میشه 

مجددن برو ادامه

چشمامو باز کردم دیدم تو دیوارم یهو همه چیز سیاه شد...

لوکا:مرینت!مرینت!ادرین:بلند شو عزیزم!لوکا چشم غره ای به ادرین رفت چشمامو باز کردم دیدم لوکا یه طرفمه ادرینم یه طرف نمی خواستم هیچکدومشونو ببینم برای همین به پشت خوابیدم (یعنی صورتش به بالش چسبیده بود)اون دوتا تعجب کردن گفتم:برید بیرون!ادرین تا خواست حرفی بزنه با لحنی جدی گفتم:بیرون!اونا دوتاشون رفتن با خودم فکر کردم مگه من چی دارم که این دوتا اینقدر به خاطرش باهم دعوا میکنن؟بعدش دوباره خوابیدم وقتی بیدار شدم حالم خوب شده بود یواش رفتم نزدیک در که شنیدم ادرین و لوکا دارن با هم حرف می زنن ادرین:ما نمی تونیم تعیین کنیم که مربنت کدوممونو دوست داشته باشه باید بزاریم خودش انتخاب کنه!لوکا:اگه هیچکدوممونو انتخاب نکرد چی؟همون لحظه از اتاق زدم بیرون بدون توجه از کنارشون رد شدم دنبالم اومدن لوکا:مرینت حالت خوبه؟ادرین:اره بهتری؟مرینت:بله به لطف شما ها بعد از چند ثانیه ساکت بودن گفتم:لباسام کجاس بدین می خوام برم!لوکا دست راستم و ادرین دست چپم رو گرفت بعد لوکا و ادرین به هم نگاه کردن سرشونو تکون دادن و بعد منو کشون کشون بردن تو یه اتاق و درو قفل کردن...

 

اینم سومی یکی دیگه و برای امروز تمام