پارت۱۱رمان ادامه نسل قهرمانان پاریس
بزن ادامه
پارت ۱۱
پدر مرینت گفت:مرینت اینایی که میگه درسته؟مرینت:ام بله متاسفانه ام منظورم اینه که اره(ای خدا چیکار کنم از دست این مرینت)مادر مرینت گفت:(اخیش بالاخره تو از تو شک در اومدی فک کردم سکته ای چیزی کردی😂)خب پس لوکا چی میشه؟مرینت بدون فکر گفت ردش کن بره مامان!ادرین از حرف مرینت خوشش اومد.ادرین به پدر و مادر مرینت گفت:میشه من و مرینت بریم از پدرم اجازه بگیریم؟تام گفت:اره فقط قبل از ۹شب خونه باشین(اقا چی میگی ملت هنوز تازه از ساعت ۱۲شب میرن بیرون بعد تو میگی قبل ۹خونه باشین؟هووووف)مرینت گفت چشم پدر.بعد با ادرین دویدن به سمت خونه گابریل مرینت گفت:ادرین الان می خوای به پدرت چی بگی؟ادرین:نمی دونم!مرینت همینجور که دستش تو دست ادرین بود وایستاد و گفت یعنی چی که نمی دونم؟ادرین:یعنی بریم تو راه یه فکری میکنم.همین که خواستن راه بیوفتن یکی از پشت سر دستشونو از هم کند برگشتن دیدن کلویی پشت سرشونه!کلویی با بغض گفت:حالا منو ول میکنی میری سراغ این؟مرینت گفت:هی اولا این اسم داره اسمش مرینت خانومه دومن من خیلی از تو بهترم!ادرین گفت بچه ها دعوا نکنید هردوتون خوبید(وات؟)ادرین ادامه داد کلویی من از این به بعد نامزد دارم اسمشم مرینته تو هم حق نداری اینجوری باهاش حرف بزنی فهمیدی؟کلویی گفت اینا همش دروغه ادرین گفت می خوای ثابت کنم؟دست مرینت رو اورد بالا حلقه رو نشون داد کلویی گفت این دروغه دروغ بعد ادرین سر مرینتو گرفت رو بروش و اونو از رو لب بوسید بعدش گفت اینم دروغه کلویی خانم؟کلویی خیلی عمگین گفت من...و بعدحرفشو ادامه نداد و با گریه رفت
از زبون مرینت
دلم واسه کلویی سوخت فکر کنم ادرین خیلی تند رفتار کرد خلاصه یا ادرین دوباره به سمت خونه راهی شدیم توی راه هیچی نگفتیم رسیدیم به خونه گابریل ادرین زنگو زد ناتالی جواب داد تا ادرینو دید گفت ادرین کجا بودی نگرانت شدیم ادرین گفت درو باز کن ناتالی در باز شد و مارفتیم تو ناتالی با عجله درو باز کرد و گفت ادرین یهو کجا گذاشتی رفتی؟ادرین گفت پدرم کجاست ناتالی گفت کار داره ادرین بدون اجازه وارد اتاق گابریل شد....
این از اولیش