❤️🗡️عشق مشروطه 🗡️❤️
سلاااااااااممممم آمدمممممممم
من امده ام من امده ام من امده ام من امده اممممم
عزیزانم عشقتون آمددددددد💋❤️💋❤️💋💞💗💞💗💗☯️☯️☯️💓💓💓☯️😍☯️☯️☯️💗💞❤️💋💋💜💜💋❤️💞💗☯️
عاشقتونم برین ادامه مطلب💟💟💟💟💜💜💜🖤🖤☯️☯️☯️
مرینت همراه عمه اش گلخونه ای رو میگردونه. اون در خیال رسیدن به آرزوش یعنی تحصیل در ایتالیاست اما نا امیدانه با خودش میگه امروز تنها دلیل این وضع و حال بهم ریخته امون مردیه که ارزوهامو دزدید.اون مرد خوش تیپ بی احساس بی انصاف. اون درمورد آدرین صحبت میکنه که مردی با نفورپذ و ثروتمنده. وقتی عمه ی مرینت بهش میگه به به چه دسته گل قشنگی درست کردی حالا بعد ها چه باغچه هایی که درست نکنی . مرینت ناراحت میشه و عمه اش برای دلداری میگه این زندگیه حالا بعضی چیزا بد پیش رفته اما تو اصلا از ارزوهات دست نکش. آدرین وقتی وارد محل کارش میشه همه ی کارمندها با ترس سر جای خودشون میشینند و همه چیز را مرتب میکنند. مرینت قصد دارد به فرودگاه و دنبال مارک برود اما کلی کار سرش ریخته و از طرفی مریسلا هم کمکش نمیکند و همراه دوستانش پنهانی از خانه بیرون میزند. مرینت مچ او را در حیاط خانه میگیرد و میپرسد که به کجا میروند. آنها سعی میکنند از جواب دادن طفره بروند اما یکی از دختر ها میگوید ما داریم میریم روز فارغ التحصیلی ها برای این که ناراحت نشی نگفتیم بهت. مرینت میگوید برای چی ناراحت بشم اتفاقا خوشحالم که شماها سر موقع دیپلمتون رو گرفتین.
مرینت پیشنهاد میدهد که همراه آنها برود چون استاد او هم به او زنگ زده تا درباره مساله ای با مرینت حرف بزند. دوستان او با دستپاچگی از او میخواهند که نیاید و بعد که مرینت دلیلش را میپرسد یکی از دختر ها میگوید برای صحبت کردن درباره فارغ التحصیل های دانشگاه داداش بولات رو صدا زدن. مرینت با شنیدن اسم او خشکش میزند و عصبی میشود اما باز هم همراه دختر ها میرود. وسط راه ماشین مرینت خراب میشود و دختر ها پیاده میشوند تا خودشان را زودتر به مراسم برسانند. لایلا منشی آدرین خبر ازدواج ماریان را به آدرین میدهد. آدرین ناراحت میشود و نینو سعی میکند اورا ارام کند و میگوید شما دیگه تموم کردین آدرین دیگه کارای اون به تو ربطی نداره. مرینت خودش را پیش استادش میرساند و استاد به او میگوید خبر های خوبی برات دارم. برای کسایی که دانشگاه رو ترک کرده بودند بخشش اومده فقط بورس رو بهت برنمیگردونن. مرینت اول خوشحال میشود اما چون پولی ندارد نا امیدانه میگوید که نمیتواند. مرینت ناراحت در حیاط مینشیند و به دختر ها و پسر هایی که با یونیفورم فارغ التحصیلی با خوشحالی همدیگر را در آغوش میگیرند خیره میشود.
مرینت همراه دخترها میرود تا به حرف های آدرین گوش بدهد. او با دیدن آدرین پیش خودش میگوید حتی از عکس هاش هم خوشتیپ تره. آدرین شروع به حرف زدن میکند و میگوید ما به کسایی که هنر معماری رو یاد میگیرن خیلی اهمیت میدیم. مرینت وسط حرف او میگوید با اخراج کردن دانشجوها اهمیت میده. آدرین نگاه میکند تا چهره کسی که حرف اورا قطع کرده پیدا کند اما نمیتواند و صحبت هایش را ادامه میدهد. اما مرینت هربار وسط حرفهای او متلکی می اندازد . وقتی آدرین میگوید به عنوان معمار آرت لایف تا به امروز به اکثر دانشجوهای موفق کار و بورس فراهم کردیم و ادامه هم خواهیم داد. مرینت عصبانی میشود و با صدای بلند میگوید دروغ تا این حد هم زیادیه. آدرین میگوید اگه جسارت داری چهره اتو نشون بده به شما گوش میدم. مرینت جلو میرود و میگوید با داستان هایی که تعریف میکنید میتونید مردمو فریب بدین اما منو نمیتونید. چون که به هیچ کس بورس نمیدین. آدرین کمی خیره به او میماند و بعد میگوید که حتما اشتباهی پیش امده.
مرینت آنجارا ترک میکند و وقتی ماشین را میبیند با چیز نوک تیزیماشین اورا خراش میدهد غافل از این که آدرین داخل ماشین است و او را میبیند. بعد هم با رژ لب چیزی روی شیشه مینویسد و آدرین همان لحظه شیشه را پایین میدهد و از ماشین پیاده میشود. مرینت سعی در رفتن دارد اما آدرین جلوی اورا میگیرد و میگوید چرا دروغ میگی من پرسیدم بورس کسی کنسل نشده اسمتو بگو. مرینت سعی میکند فرار کند اما آدرین میگوید پس بریم کلانتری. تو سعی کردی منو اونجا رسوا کنی آدمایی مثل تو هرروز دارن سعی میکنن وارد زندگیم بشن اما نمیتونن. مرینت دستبندی در ماشین آدرین میبیند و ان را برمیدارد و به دست خودش و آدرین قفل میکند و بعد هم میگوید پاشو بریم رسوا شدن رو نشون بقیه بدیم. آدرین که از حرکت او تعجب کرده نمیداند چه بگوید. همان موقع لایلا با او تماس گرفته و میگوید من یه اشتباهی کردم اقای آدرین، بورسا همشون کنسل شدن. آدرین ناچار میشود بخاطر قفل شدن دستهای او به مرینت او را هم همراه خودش ببرد. مرینت ابتدا قبول نمیکند اما در نهایت ناچار میشود که قبول کند. مرینت مجبور میشود رانندگی کنند و آدرین به او میگوید که به سمت هتل برود چون کار واجبی دارد. بعد هم به نینو زنگ میزند و میگوید که قفل سازی پیدا کند و به هتل تاکسین بفرستد.
بعد از کلی مشغله و دردسر آدرین به قرارش در هتل می رسد، بعد از آنجا به پارک می روند تا نینو با قفل ساز پیش آنها برود که وقتی می رسد میبیند که نینو همه همکارانش را در شرکت با خودش آورده که قفل ساز هم دستبند آنها را باز نمیکند، بعد از مدتی کلویی دوست مرینت آنجا می رود و با سنجاق سرش قفل را باز میکند و مرینت و آدرین موقع خدافظی به هم میگویند که امیدوارند دیگه همدیگر را نبینند. همانجوری که مرینت پیش دوستاش غر غر میکرد از دست آدرین یادش میافتد که گوشی و کیفش تو ماشین آدرین جا مونده به همین خاطر به شرکت آن می رود. آنجا وسط شرکت پیش همه دوباره کل کل آنها شروع می شود و آدرین به مرینت میگه باید عذرخواهی کنی از من چون مشکلی که واسه بورست پیش اومده تقصیر من نبوده اما مرینت نه تنها عذرخواهی میکند بلکه به قول خودمان آدرین را میشوره و میندازه رو بند، همه کارکنان شرکت تعجب میکنند و متحیر می شوند از طرز برخورد مرینت نسبت به آدرین.
شب همان روز مرینت با دوستانش در تراس خانه اش جمع هستند که مارک، دوست پسر مرینت بهش زنگ می زند و ازش میخواد که باهم بیرون بروند و قدم بزنند، مرینت که بعد از چند وقت مارک را میدید خوشحال و هیجان داشت ولی به محض دیدن مارک احساس کرد که مثل همیشه نیست، و با هم برای پس فردا دوباره قرار میزارند تا باهم حرف بزنند. مریسلا از مرینت میخواد تا به جای او فردا مهمانداری یک هواپیما را انجام دهد و او هم قبول میکند. فردای آن روز وقتی تو هواپیما می رود، متوجه می شود که مهماندار خصوصی آدرین است که برای اینکه آدرین او را نبیند به داخل کابین مهماندار میرود ولی از آنجایی که فوبیای جای تنگ و بسته دارد حالش بد می شود و آدرین او را کنار خودش مینشاند و ازش ماجرارو میپرسد که اونجا چیکار میکند که مرینت برایش تعریف میکند. آدرین برای رفتن به جشن نامزدی ماریان هواپیما دربست گرفته بود موقع پیاده شدن به مرینت میگه باهاش بره تا حوصله اش سر نرود.
مرینت اول قبول نمیکند اما بعد وقتی میبیند حوصله اش سر می رود قبول میکند، آدرین به محل جشن می رود اما مرینت به ساحل می رود برای وقت گذراندن. آدرین تو جشن برای اینکه از ماریان کم نیاورد بهش میگه نامزد کرده وقتی ماریان ازش میپرسد که پس چرا تنهایی میگه از جای شلوغ خوشش نمیاد همین دور و اطرافه، آدرین از آنها خدافظی میکند و پیش مرینت می رود میبیند که تو ساحل خوابش برده، به محض اینکه بیدارش میکند میبیند که ماریان با نامزدش به سمت آنها میاد واسه همین به مرینت میگه هرچی گفتم تاکید کن چیزی نگو، همانجا بود که مرینت را نامزد خودش معرفی میکند و از همانجا خبرش تو فضای مجازی پر می شود. مرینت را به خانه اش می رساند و بهش میگه که یه قرارداد مینویسیم تو ۲ماه نقش نامزد منو بازی میکنی منم هزینه بورست را به ایتالیا میدمو به آرزوت میرسونمت که مرینت عصبی میشه و قبول نمیکند. آدرین بهش میگه پس فقط فردا باهام یه جا بیا بعد از اون دیگه باهم کاری نداریم مرینت قبول میکند.
از آنجایی که مرینت با مارک فردا قرار داشت بهش میگه همانجایی که بابد با آدرین بره بیاد، آنجا قبل از اینکه پیش آدرین بره با مارک صحبت میکند و مارک بهش میگه من عاشق یکی دیگه شدم و باید از هم جدا بشیم، مرینت شوکه میشه و فکر میکنه به خاطر خبری نامزدی اش با آدرین است که تو فضای مجازی پر شده اما مارک بهش میگه که نه اون که تابلوعه شایعه است کبوتر با کبوتر، باز با باز. مرینت عصبی میشه و همان لحظه پیش آدرین میرود که داشت سخنرانی میکرد و جلوی همه مهمان ها و خبرنگارها آدرین را میبوسد، و همه تعجب میکنند.
پایان پارت اول💗💗💗💗💗
بوس بوس برای بعد سه نظر 💋💋💗❤️
نویسنده:^_^🐞 Elnaz 🐈⬛^_^
وبلاگ :https://amily1220. blogix.ir
مدیر اصلی :🎁💐امیلی💐🎁
در مورد :^_^🎈💐🐞☯️miraculous☯️🐈⬛💐🎈^_^
تاریخ :١۴٠٠/۶/١٠
بای ☯️☯️☯️💞💜💞☯️☯️☯️