این لینگ اهنگ این رمان 🙂🖤
پسره هم با پرویی ان چنان گفت
آرین: بله اگ زحمتی نیست و.....
با ارنجی ک ادرین تو پهلوش زد خفه خون گرفت... حقشه بیشور... خر... گوساله
ـــ نه زحمتی نیست بفرمایید اونا هم دنبال ما اومدن آرین با مروارید رفت ادرینم با من اومد منم یه اهنگ گذاشتم:
دل نبند د لعنتی
آدما رنگ عوض میکنند
سر هیچ و پوچ میرن و راه و کج میکنن
بین این آدما نــــمون
به هر طرف نگاه کنی
نمیبینی ادم صاف و ساده
چه بشکنی چه بگذری
میبینی پشت سرت حرف زیاده
بین این آدما نمون
نه نمون... نه نمون
یه ساحلم یه ساحلی طوفانی و بهم زده
شبیه اون پرنده ای که آشیونه از دست داده
میخوام بشم مسافری ک دل نمیده به هر کجا
میخوام برم دور بشم هر کجا شد و نا کجا
هرچقدر سخت باشه پا میشم
من از این غصه رها میشم
دلم و دیگ سنگ میکنم مثل یه آتیشم
با چش بسته پرواز میکنم
درای بسته رو باز میکنم
غرق آسمون میشم ستاره هارو
لمس میکنم من سعی میکنم
یه ساحلم یه ساحلی طوفانی و بهم زده
شبیه اون پرنده ای ک اشیونه از دست داده
رسیدیم بوق زدم در و باز کرد و ماشین و پارک کردم مرواریدم پشت سرمون اومد تا خونه همراهیشون کردم
آرین با تحسین به خونه نگاه میکرد ک چپ چپ نگاش کردم رفتم اتاقم مروارید و صدا زدم
ــــ مروارید یک دقیقه بیا
مروارید:جانم اجی
ــــ میگم لباسات و عوض کن باهم بریم پایین
من یه لباس آبی چسبی پوشیدم با شلوار مشکی چسبی
یه برق لب زدم موهامم( مثل مدل موی السا) درست کرده بودم رفتم پایین نشستیم رو مبل
ـــ چیزی میل دارید بگم بیارند
آرین: نه مرسی
بعدم نیشش باز شد....اه اه نه خیلی خندش خوبه نشونمم میده شیطونه میگ برم بزنمش
ارین:ببخشیدااا فضولی نباشه میشه یکم از خودتون بگید
