💔 ســــلطـــان غــــم 💔 پــارت 2
کم سو شده چشمانِ من از گریه یِ بسیار
من مانده ام و یادِ تو و حسرت دیدار...
💔 ســــلطـــان غــــم 💔 پــارت 2
قبل از این کهـ من جواب بدم مروارید گفت
مروارید : فقط در حد دوست میتونیم
پسره: باشه فقط در حد دوست معرفی میکنین
ــــ من مرینت
مروارید:منم مروارید
پسره: منم ارین این هم داداشم ادرین
ـــ خوشبختیم
آرین: همچنین
استاد اومد
استاد:سلام بچه ها...من مارک هستم استاد امسال شما
..........
استاد حرف میزد... اما من فکرم جای دیگه ای بود
استاد: خانم ولیفا بیاید پای تخته
وقت گیر اورده هاااا
منم خیلی ریلیکس و خونسرد رفتم پای تخته و قشنگ توضیح دادم استادم با دهنی باز نگام کرد منم گفتم
ــــ استاد مراقب باشید پشه نره توش
بچه ها زدن زیر خنده استادم هاج و واج وایساده بود
بعد اخماش رفت تو هم و درس داد... عجب استاد چندشی ایش ایش تمام مدت به من نگاه میکرد... لابد ادم خوشگل ندیده
کلاس تموم شد و منم باهمون پسرا اسمش چی بود؟!... اها ارین و ادرین خداحافظی کردیم و من و مروارید رفتیم سمت ماشینامون ک.... دیدم ارین و ادرین ماشین نیاوردن همینطور وایسادن به مروارید نگاه کردم انگار اونم متوجه شده بود
رفتم پیششون و درخواست این ک خواستن میتونن با ما بیان و دادم