میراکلس لیدی باگ

میراکلس لیدی باگ

اینجا یک وب استثنایی با افرادی فوق العاده استثنایی

عکس ناناس

amily amily amily · 1399/11/14 11:50 ·

بله اینم عکسه کاز موباگ حتما همتون اینو تویه قسمته نیویرک دیدین

من عاشقه این لباسم نمی دونم چرا ها ولی خیلی میدوستمش.

این تیراژ میراکلس بود

اینم عکسه کیوت

اینم یک پوستره خوشمل خو دیگه من برم میدونم کمه ولی اخه کدوم خلی وسطه درس

عکس میزاره؟خب فعلا که اولیش منم.بای❤

عشق

amily amily amily · 1399/11/14 11:42 ·

سلام متنه زیر رو حتما بخونین

(عشق مثله نمنمه بارون

عشق مثله بارون اول صبح

عشق مثله خواب رویایی

عشق مثله گریه ی شب بیداری

عشق مثله درده دل با غم

مثله چشمای خیس یک ادم

عشق یعنی غیره تو از همه خستم

تو نباشی دیگه نیستم)

خب میدونم چرت بود ولی واقعا همش درسته شعرم نیست متنه سادست.خدانگهدار❤

شعره عشق پر غم

amily amily amily · 1399/11/13 20:08 ·

شعر داستان عشق پز غم:

ببخش که نبودم

ببخش که ولت کردم

ببخش که عاشقت بودم اما چیزی بهت نگفتم

ببخش که ناراحتت کردم

ببخش که الان تنهایی و من مردم

ببخش منو که عاشقت شدم

ببخشید دیگه میدونم چرته ولی همین در توانم بود.شب خوش خدانگهدار❤

داستان

amily amily amily · 1399/11/13 13:35 ·

سلامی مجدد بر همگی دیدین جرمی و توماس چند صحنه از فصل های جدید میزارن خب منم نمی تونم که بعد از داستانام فقط یکدونه بنویسم شاید بخوام یک داستانه پلیسی هم بنویسم چند صحنشم الان لو میدم البته هر چند مطمئن نیستم که همینا باشه اسمی هم هنوز انتخاب نکردم پوسترم کلا تعطیل حالا چند سکانسه لو رفته:

_ چیییی؟من با این بهشتم نمیرم چه برسه به پاریس

_ نکه من خیلی دلم میخواد با یک دختره ترشیده برم جایی

داستانی پر فراز و نشیب زندگی

لجبازی های یک دختر و پسر

_ میشه اون پای بوگندوتو از جلو دماغم ببری کنار؟

_ حالم ازت بهم میخوره

_عاشقتم

************

خب چطوری؟اگه بگین خوبه مینویسمش و امادش میکنم.خدانگهدار تا بعد بای❤

تئوری

amily amily amily · 1399/11/13 11:10 ·

سلام تئوری دارم ما به لیدی باگ فحش میدیم و میگیم که چرا به کت نووار نه میگه؟خب ما خودمونو چرا نمیزاریم جایه لیدی باگ اگه ندونی کی زیره اون نقابه و یکی دیگه رو دوست داشته باشی چی کار میکنی؟ بهش میگی اره؟ولی من میگفتم نه ما نباید به لیدی بد بگیم چون عشقش به ادرین واقعیه یا ادرینو فحش میدیم که چرا مرینتو دوست نداره؟خب اگه ما هم لیدی باگ رو دوست داشتیم به دیگران میگفتیم دوست دارم؟یا ما کاگامی رو غحش میدیم خب اونم عاشقه

نمی تونه از عشقش بگذره پس انقدر زود ادم ها رو قضاوت نکنید.تشکر خدانگهدار❤

نام داستان عشق بی انتها پارت 2

مرینت : ماجراجویی در پاریس تموم شده و الان شب شده و وقت خواب

ادرین : یه روز دیگه تموم شده و شب شده الان وقت خواب رسیده

مرینت وقتی از خواب بلند شد دید خیلی زود بیدار شده و وقتی که خواست بخوابه یاد این افتاد که تکالیف بی شماری داره و با خستگی شروع به نوشتن کرد.

ادرین : صبح شده اما تکالیفم مونده باید چجوری تموشون کنم .

وقتی که صبح شد ادرین برای رفتن به مدرسه امده میشه.

مرینت هم به مدرسه میره وقتی به مدرسه میرسن مرینت ادرین رو میبینه و تعجب میکنه !

مرینت شک میکنه و به کلاس میره و در کلاس همش به ادرین نگاه میکنه .

در خیال نگاه کردن معلم داره درس میده ! ادرین که سرش رو بر میگردونه مرینت رو میبینه که داره بهش نگاه میکنه مرینت هم چشماش راه کشیده از اینکه ادرین بهش نگاه میکنه خبری نداره.

خیلی جالب نه !

ادرین به خودش میگه؟

چرا مرینت به من نگاه میکنه !

وقتی زنگ کلاس میخوره مرینت از رویا بلند میشه کلویی مرینت رو مسخره میکنه و میره 

معلم به مرینت میگه :من از شما سوالات این درس رو میخوام!

مرینت هم که چیزی از این درس نفهمیده پیش ادرین میره و از اون سوالات درس رو ازش میخواد..

مرینت: ادرین سلام 

ادرین: اه مرینت تویی بیا داخل

مرینت :ممنون فقط سوالات درس..... درس... چند بود !

ادرین : فکرکنم درس هفتم 

مرینت : اره اره درست

ادرین باشه الان برات میارم صبر کن 

مرینت : باشه 

ادرین جواب سوالات این درس رو میاره و به مرین میده 

ادرین : بیا مرینت اینم جواب سوالات دری هفتم 

مرینت : چی اها ممنون 

ادرین : مرینت توحالت خوبه 

مرینت : چی اره اره حالم خوبه 

ادرین : اها دیگه با من کار نداری 

مرینت : نه نه بازم بازم ممنونم ادرین 

ادرین : خواهش میکنم

ادرین درو می بنده مرینت میره پشت دیوار یه نفس تازه میکشه و میره خانم بعد اینکه جواب سوالات رو نوشت رفت روی تختش و به ادرین فکر میکرد .

ادرین هم شب ها به امید اینکه بفهم زیر ماسک دختر کفشدوزکی کی شب ها به اون فکر میکرد.

دخترکفشدوزکی هم به امید اینکه ارباب شرارت رو پیدا کنه و به ادرین برسه خوابش میبرد

                 🌹پایان پارت دوم 🌹

 

خلاصه ی عشق پر غم

amily amily amily · 1399/11/12 11:55 ·

سلامب دوباره واقعا متاسفم دیرور نبودم حاله خوشی نداشتم نمی دونم این مریضی چیه و من چه مرگمه که تموم نمیشه لامصب حالا این ها رو وللش اومدم بهتون بگم قبلا گفتم که یک داستان با نام عشق پر غم نوشتم 23 پارت در دفترم موجوده خواستم خلاصشو بگم چون یکی از دوستام مخه منو کلیک کرد از بس گفت بزار ولم نمی کنه که حالا اینم بیخیال این داستان برای همه ی شیپ ها سمه فقط مریکتی ها بمونن و اینکه لطفا چاقو ماقو تیز نکنین که دستتون به من نمی رسه و اینکه داستان انقدر گریه داره که منو دفترو خودکارم با هم عر می زدیم شما اون جا چه می کشید خدا میدونه حالا از شوخی بگذریم خلاصه ی این داستان همش میراکلسه فقط سنه کاراکتر ها جابه جا شده خب این از خلاصه ژانرشم: گریه دار و عاشقانه و رمانتیک و کمی منحرفی از اون بداش ولی داستانشو انقدر پیچیده کردم که شده شبیه روده بزرگتون نه جدی میگم حالا در اینده خوندین می فهمین خب کاری ندارین؟خب بهتره نداشته باشین چون من رفتم.

خدانگهدار❤