فردا میدم
با تمام وجودم اگه مامانم نخواد بخوابه تو اتاق
فردا عصر یا نهایتن شب پارت میدم
خدا رو چه دیدی شاید امشب دادم
بایی
پارت 39 دختر زجر دیده ی من
یک پارت دیگه هم میدم لطفا شاکی نشید که کمه همینم زیاده باور کنید
پارت 38 دختر زجر دیده ی من
تورو خدا ببخشید باید برم کار دارم شاید نتونم دو پارت دیگه بدم اگه دادم که هیچی اگه ندادم بیخیال شید تا فردا
پارت 37 دختر زجر دیده ی من
امروز تا 40 میدم اگه بتونم....یعنی الان تا چهل میدم تا فردا خدا بزرگه
من رفتم بای
بچه ها یه مشکلی برام پیش اومد مجبورم برم بعدا هرکار کنی اخرش سرنوشت منی رو می دم
خدافظ
پارت ۱۳رمان ادامه نسل قهرمانان پاریس
بزن ادامه
پارت۱۲رمان ادامه نسل قهرمانان پاریس
ادامه بزن
پارت۱۱رمان ادامه نسل قهرمانان پاریس
بزن ادامه
داستان
خب سلام میراکلور های عزیز
(چه رسمی شدم😂😂)
من برگشتم با داستان ادامه نسل قهرمانان پاریس
منتظر پارت های ۱۱و۱۲و۱۳ باشید بعدشم اگه بتونم دو یا سه پارت از هرکار کنی اخرش سرنوشت منی میدم
منتظر باشیییین
پارت 34 دختر زجر دیده ی من
اینم از این
دیگه پررو نشید
اولشو اینجا بخونید
«پارت 34» ولی ته دلم آشوبه رز ای بابا بفهمن انکار می کنیم ... دستشو انداتخت روشونم چیه از وقتی که بادایت زندگی می کنی خیلی ترسو شدی ؟ سرمو تکان دادم نه ترسو نشدم ولی دایم.... سکوت کردم ...خلاصه خانومها فهمیدن چی پشتشونه .نیم ساعتی از کلاس نگذشته بود که ...بعله...احضار شدیم من و میلن و رز ...معلوم بود کسی مارودیده ورفته خودشیرینی ...هرسه به هم نگاه کردیم واز کلاس به قصد دفتر مدرسه زدیم بیرون . میلن :خاک برسرمون شد ...بی چاره شدیم لباشو گاز می گرفت وسرشو تکان می داد . رز: حالا صبرکنید ..شاید موضوع چیز دیگه ی باشه . باخنده زدمم توسرش خودتوگول می زنی اسکل ...هه هههه به دفتر رسیدیم منم کمی ترسیده بودم نه از اینا بلکه از آقاشیره ... بادر زدن وارد شدیم هرسه مون این سه تفنگدار صاف ایستادیم ...وای نگاشون کن داره دود از دماغوگوشاشون بیرون می زنه .بعداز کلی دادوبی داد قرار شد به والین زنگ بزنن که تشریفشونو بیارن ..آه از نهادم بلند شد ادرین ....بیچاره شدم رفت .باید کاری می کردم .با التماس گفتم: خانوم تور وخدا زنگ نزنید ...اصلا کی گفته کارمابوده ؟ رز و میلنم انکارکردن .ولی گوش این بشکه صد تنی بده کار نبود ...اول خونه سارا بعدمریم ...وای بعد من البته قبل اززنگ زدن به ادرین رز و میلنو بیرون کرد.صدای ادرین وشنیدم وای به روزم سرموتکان داد. تا جاییکه امکان داشت پوست لبمو کندم .خانوم مدیربعد از کلی خودشیرینی پیش ادرین به من گفت: تودیگه شوهر داری باید یه زندگی واداره کنی نه از ای کارابکنی ...شوهرت این همه زحمت کشیدتاتواینجادرس بخونی ...می دونی درهفته چندبارزنگ می زنه تاازوضع درسی واخلاق تو باخبر بشه اون دوست داره توپیشرفت کنی اون وقت تواینجوری جوابشومیدی روبه خانوم ناظم کردوگفت: خداشانس بده ... درسکوت تودلم هرچی فوش قشنگ بلدبودم تقدیمش کرد ....باخودم می گفتم پیش ادرینم انکار می گنم .از اتاق مدیربیرون آمدم .بادیدن دوستان شیطونم خندم گرفت هرسه باهم زدیم زیر خنده ...گفتم: بچه هایادتون باشه لوندید ها رز شونه ای بالا انداخت. مگه مغز آقاخره روخردیم گردن بگیریم .. بعداز مدتی مادر رز بعد میلن جون خونه شون نزدیک بودزودرسیدن ..هردوشون باتعهدی که نمی شه بهش اعتمادی کرد به کلاس برگشتن ...منم که از بس منتظر موندم پام دردگرفت بود سربه زیرداشتم باپاروزمین نقاشی می کشیدم ...قلبم ایستاد یا امام غریب .....آقامون آمد بایه کت وشلوارطوسی پی رهن خاکستری کراوات طوسی ...انگار آمده عروسی ...ولی من می دونم همیشه رسمی میره سرکار ...وای کاش خودمو پوشک کرده بودم ..اینقدرجدیبودوومحکم قدم برمی داشت که ..از ترس کپ کردم به من رسید ...آخ عاشق بوعطرشم ..بریده بریده سلام دادم س...سلام علیک سلام باز چه دسته گلی به آب دادی ها؟ سرمو پایین انداختم من نبودم اشتباه گرفتن. سرشوبه طرف پایین چندبار تکانم داد.مچ دستمو گرفت بادر زدن وارد شدیم اینقدر مچمو صفت گرفته بودکه دردم گرفت.ولی جرات کاری نداشتم ..خانوم مدیر بادیدن ادرین از جاش بلندشد ناظمم همینطور ادرین:سلام ببخشید دیرشد .مسیرطولانیه ..سلام خواهش میکنم بفرماییدبشینید هنوز مچ بدبختم اسیردستای گندش بود دست که نیست آچارفرانسس هردو نشستیم . ادرین:بفرماییدسراپاگوشم . خانوم مدیر نگاهی به دست منو ادرین کرد.وشروع به زرزدن کرد . هردونوشته روداددست ادرین ...ادرین بااخم خوندشون بعد زد زیرخند.. این چیه دیگه ؟ ناظم :دست گل همسرشماست.چسبونده پشت مامیدونیدبچه هاچقدربه ماخندیدن؟ادرین دستموول کرد باشدت سرشوبه طرف من چرخوند. آره مرینت...کارتوبود؟ به سختی آب گلومو قورت دادم نه کارمن نبود. مدیر :داری دروغ می گی یکی از بچه هاتورودیده . گفتم:منودوستام دروغ نگفتیم .. ادرین نگاه غضب ناکی به من کرد .که یعنی خفه شوسرموانداختم پایین... ادرین : مرینت به خاطرکاری که کردی معذرت خواهی کن . ازدست همشون خسته بودم شونموبالااندختم. من کاری نکردم که معذرت بخوام صدای ادرین بلندشد. مرینتتت....