میراکلس لیدی باگ

میراکلس لیدی باگ

اینجا یک وب استثنایی با افرادی فوق العاده استثنایی

سلام‌اینم‌پارت۳

دیانا · 07:48 1399/11/11

اززبان‌گربه‌ی‌سیاه:تا‌گفت‌آدرین‌شوکه‌شدم‌باید‌هویت‌خودم‌

روبهش‌بگم‌چون‌اون‌خواهرم‌بود‌وقتی‌قیافش‌دیدم‌خیلی‌

شبیه‌خودم‌بود‌‌یهو‌گفتم‌پلگ‌پنجه‌ها‌داخل‌تبدیل‌به‌آدرین‌

شدم‌السا:😶تووتووووآدرینی‌وای‌ی‌سرم‌‌یهوهمه‌جا‌

تارشد‌وقتی‌بلند‌شدم‌توی‌یک‌خونه‌بودم‌روی‌تخت‌آدرین‌

نبود‌‌ازروی‌تخت‌بلند‌شدم‌‌داشتم‌به‌عکس‌هانگاه‌میکردم‌

یهوچشمم‌به‌یک‌عکس‌افتادنگاه‌کردم‌اون‌کامپیوتر‌

تصویرزمینه‌عکس‌مادرم‌بود‌اشکم‌دراومده‌بود‌داشتم‌

گریه‌میکردم‌آدرین:خواهرم‌بیهوش‌شده‌بود‌سریع‌گرفتمش‌

بردم‌خونه‌روی‌تخت‌گذاشتمش‌‌صبح‌شده‌بودیعنی‌

من‌واون‌ازشب‌داریم‌حرف‌میزدیم‌‌بردمش‌خونه‌

روی‌تختم‌گذاشتمش‌خیلی‌ناز‌خوابیده‌بود‌پتوروش‌انداختم‌

رفتم‌دوش‌بگیرم‌وقتی‌دوش‌گرفتم‌لباس‌پوشیدم‌

درحمام‌بازکردم‌دیدم‌داره‌به‌عکس‌تصویرزمینه‌

کامپیوترکه‌عکس‌مادرم‌بودنگاه‌میکنه‌‌وگریه‌میکنه‌

رفتم‌بغلش‌کردم‌اونم‌منوبقل‌کرد‌السا‌:آدرین‌اومد‌

بقلم‌کرد‌او‌ن‌تنهاکسی‌بودکه‌آرومم‌میکرد‌‌گفتم‌‌آدرین‌

گفت‌بله‌گفتم‌منو‌توی‌مدرسه‌خودتون‌‌ثبت‌نام‌کنی‌

آدربن:گفتم‌آره‌چراکه‌نه‌الان‌ساعت‌۷صبح‌صبحانه‌بخور

میشه‌ساعت‌۸میریم‌راستی‌به‌بابام‌نگفتم‌السا:چی‌

بابازنده‌هستش‌چرانگفتی‌دلم‌خیلی‌براش‌تنگ‌شده‌

آدرین‌:عه‌مگه‌‌تونمیدونستی‌ازوقتی‌که‌تورفتی‌بابا‌

اصلا‌به‌من‌اهمیت‌نمیده‌

رمان‌عشق‌جدیدپارت‌۲

دیانا · 19:12 1399/11/10

صبح‌اززبان‌آدرین‌:بلندشدم‌صورت‌شستم‌ومسواک‌زدم‌پلگ‌هم‌بیدار‌

شده‌بودصبح‌بخیر‌گفتم‌اونم‌جواب‌منوداد‌‌گفتم‌پلگ‌بین‌لیدی‌ومرینت‌

کدوم‌انتخاب‌کنم‌پلگ‌:من‌گفتم‌دیگه‌درمورد‌عشق‌واینطور‌چیزا‌به‌من‌نگو‌واگر‌نه‌باپنجه‌ی‌برنده‌نابود‌ت‌میکنم‌

آدرین‌:باشه‌بابا‌غلط‌کردم‌اززبان‌مرینت‌:صبح‌بلندشدم‌امروز‌مدرسه‌

تعطیل‌بودش‌پنشنبه‌بود‌دیدم‌تیکی‌بیدارشدصبح‌بخیرگفتم‌اونم‌گفت‌

صبح‌بخیرمرینت‌😊رفتم‌توی بالکن‌یهونفهمیدم‌چی‌شد‌همه‌جا‌سیاه‌شد‌

وقتی‌بلند‌شدم‌هنوزتوی‌بالکن‌بودم‌دیدم‌شب‌شده‌ساعت‌۲شب‌بود‌

اززبان‌آدرین‌:شب‌شده‌بود‌خیلی‌بغضم‌گرفته‌بود‌دلم‌میخواست‌یک‌بار‌

دیگه‌خواهرم‌وببینم‌گریه‌میکردم‌دیدم‌صدای‌گریه‌میاد‌رفتم‌ببینم‌کیه‌

به‌این‌شبی‌داره‌گریه‌میکنه‌دیدم‌یک‌دخترزیبا‌نشسته‌روی‌زمین‌داره‌گریه‌

میکنه‌رفتم‌نزدیکش‌گفتم‌سلام‌چراگریه‌میکنی‌گفتش:سلام‌من‌اسمم‌

السا‌آگراست‌هستش‌من‌دنبال‌برادرم‌میگردم‌پدرومادرم‌فوت‌کردند‌

من‌ازبچی‌گم‌شدم‌برادرم‌راندیدم‌یک‌نفربه‌من‌گفت‌میتوانی‌اینجا‌پیداش‌

کنی‌منم‌به‌خاطر‌همین‌اومدم‌پاریس‌اسم‌برادرم‌آدرین‌آگراسته‌یهو

شدم‌دیدم‌همون‌کت‌نوار‌

پارت 1 عشق جدید

دیانا · 17:33 1399/11/10

سلام‌ من‌ مرینت‌ دوپن‌چنگ‌ هستم‌‌۱۸  سالمه‌‌ من‌ آدرین‌ رو خیلی‌ دوست‌

دارم‌ من‌ یک‌ راز‌ دارم‌ من‌ دخترکفشدوزکی‌ هستم‌ مادروپدرم‌ برای‌ همیشه‌

رفتن‌ چین‌ و من‌ توی‌ خونه‌ تنها‌ زندگی‌ میکنم‌‌🐞

سلام‌ من‌ آدرین‌ آگراست‌ هستم ‌۱۸ سالمه‌‌ و من‌ لیدی‌باگ‌ رو خیلی‌ دوست‌

دارم‌ یعنی‌ عاشقشم‌‌ مادرم‌‌ مرده‌ وقتی‌ بچه‌ بودم‌ پدرم‌ اصلا‌ پیش‌ من‌

نیس‌ انگار‌ من‌ یک‌ زندانی‌ هستم‌ من‌ وقتی‌ بچه‌ بودم‌ یک‌دختر شبیه‌ خودم‌

اون‌ خواهرم‌ بود‌ وقتی‌ کوچیک‌ بودیم‌ یک‌ نفر خواهر منو‌  دزدید‌ بخاطر‌ همین‌

مادرم‌ از دنیا‌ رفت‌ من‌۱۸ سال‌ منتظر‌ خواهرم‌ هستم.