میراکلس لیدی باگ

میراکلس لیدی باگ

اینجا یک وب استثنایی با افرادی فوق العاده استثنایی

سلام‌اینم‌پارت‌۵

دیانا · 08:34 1399/11/11

السا:گفتم.خواهرآدرین‌هستم‌

بچه‌ها‌:وای‌واقعا‌گفتم‌آره‌‌زنگ‌خورد‌

رفتیم‌سرکلاس‌خانم‌بوستیه‌:بچه‌ها‌امروز‌

دانش‌آموزجدیدداریم‌بیا‌توخودتومعرفی‌

کن‌السا:رفتم‌داخل‌کلاس‌سلام‌کردم‌

گفتم‌سلام‌من‌السا‌آگراست‌هستم‌

خواهرآدرین‌ازدیدنتون‌خوشحالم‌

بچه‌ها:ماهم‌همینطور

مرینت:صبح‌بلندشدم‌به‌تیکی‌

ماکارون‌دادم‌رفتم‌مدرسه‌یک‌دختر‌دیدم‌

خیلی‌شبیه‌آدرین‌بود‌ولی‌خیلی‌عصبانی‌

بودم‌گفتم‌شایددخترعموش‌رفتم‌

سرکلاس‌نشستم‌کنارآلیا‌سلام‌کردم‌

اونم‌گفت‌سلام‌دختر‌خوبی‌گفتم‌:ممنون‌

یهودختراومدتوی‌کلاس‌گفت‌:سلام‌من‌

السا‌آکراست‌خواهرآدرین‌هستم‌

من‌گفتم‌خداروشکر‌که‌دوست‌دخترش‌نبود‌

زنگ‌تفریح‌خورد‌رفتیم‌توی‌حیاط‌رفتم‌سمت‌

اون‌دختره‌گفتم‌سلام‌من‌مرینت‌

دوپن‌چنگ‌هستم‌بایدیک‌چیزی‌بهت‌

بگم‌السا:یهویک‌دختر‌باموهای‌آبی‌اومد‌

سمتم‌خودشومعرفی‌کردو‌گفت‌باید‌

یک‌چیزی‌بهت‌بگم‌‌گفتم‌:سلام‌مرینت‌

من‌السا‌هستم‌ازدیدنت‌خوشحالم‌

مرینت:منم‌همینطور‌السا:گفتم‌بیاد‌

کنارم‌بشینه‌اومد‌نشست‌گفت‌

من‌خیلی‌آدرین‌رودوست‌دارم‌یعنی‌

عاشقشم‌توخواهرشی‌میتونی‌

کمکم‌کنی‌چون‌اون‌خمش‌میره‌

با‌کاگامی‌ولایلا‌همونی‌که‌توکلاس‌

ما‌بود‌السا:واقعا‌من‌کمکت‌میکنم‌

برادرم‌هیچ‌وقت‌بااون‌دوتا‌نمیگرده‌

مرینت‌:ممنون‌السا:زنگ‌خورد‌رفتم‌

توی کلاس‌له‌خانم‌بوستیه‌گفتم‌

خانم‌میشه‌کنارمرینت‌بشینم‌

هم‌ازدرس‌ها‌عقب‌هستم‌

هم‌خیلی‌دخترخوبیه‌خانم‌بوستیه‌

گفت‌بروبشین‌‌رفتم‌نشستم‌

زنگ‌خونه‌هاخورد‌من‌داشتم‌

وسایلم‌جمع‌میکردم‌آدرین‌رفت‌

دستشویی‌هیچکی‌توی‌کلاس‌

نبود‌یهودیدم‌لایلا‌اومد‌تو

گفت‌به‌به‌ببین‌کی‌اینجاس‌خواهر‌

آدرین‌گفتم‌لایلا‌چی‌میخوای 

دیدم‌دستم‌یک‌چاقوبود‌خیلی‌

ترسیده بودم‌یهوپلگ‌دیدم‌

گفت‌الان‌میام‌لایلا‌داشت‌میومد‌

نزدیکم‌گفت‌تو‌یک‌کاری‌میکنی‌

که‌من‌به‌آدرین‌برسم‌یا‌

انتقام‌پدرم‌رو‌ازتومیگیرم‌

ازعزیزترین‌کس‌گابریل‌

ها‌ها‌ها‌ها‌السا‌:چرامن‌

لایلا:چون‌پدرت‌پدرمنوکشت‌

پلگ‌:آدرین‌آدرین‌لایلا‌داره‌

السارومیکشه‌آدرین:وای‌نه‌‌بایدبرم‌

رفتم‌کلاس‌دیوم‌کلی‌اونجا‌خون‌بود‌

به‌کی‌بایدزنگ‌میزدم‌آها‌مرینت‌

شایدکمکم‌کنه‌مرینت:ازکلاس‌

رفتم‌بیرون‌داشتم‌میرفتم‌خونه‌دیدم‌

گوشیم‌زنگ‌میخوره‌آدرین‌بود‌

جواب‌دادم‌گفتم‌سلام‌گفتش‌

سلام‌تروخدابیا‌سرکلاس‌لایلا‌

به‌السا‌چاقوزده‌گفتم‌باباشه‌اومدم‌

وای‌نه‌به‌السا‌چاقوخورده‌رفتم‌اونجا‌زنگ‌

زدیم‌آمبولانس‌اومدالسا‌روبردن‌

ماهم‌باتاکسی‌رفتیم‌به‌مامانم‌خبر‌

داده‌بودم‌‌السا‌روبردن‌اتاق‌عمل‌

بعد۲ساعت‌دکتراومدوگفت‌

خبرخوبی‌دارم‌ایشون‌حالشون‌خوبه‌

هیچ‌مشکلی‌ندارند

سلام‌اینم‌پارت‌۴

دیانا · 08:07 1399/11/11

السا:نگران‌نباش‌من‌درستش‌میکنم‌فعلا‌بگو‌

بابا‌کجا‌گفتم‌تواتاق‌کارش‌گفتم‌بیا‌بریم‌گفت‌باشه‌‌

اومد‌گفت‌:کجاگفتم‌:سلام‌من‌السام‌خواهر

آدرین‌میخوام‌پدرم‌ببینم‌لطفا‌بزارید‌ببینمش‌

ناتالی:باشه‌اول‌بزارید‌بهشون‌اطلاع‌بدم‌

السا‌:باشه‌فقط‌سریع‌گفت‌باشه‌

ناتالی‌:درو‌بازکردم‌قربان‌یک‌دختر‌نوجوان‌

به‌همراه‌آدرین‌اون‌دختر‌میگه‌من‌‌دختر‌شما‌

هستم‌خیلی‌اسرار‌داره‌که‌شما‌روببینه‌بیاد‌

داخل‌گابریل‌:چی‌دخترم‌برگشته‌بروبگوبیادتو‌

ناتالی‌چشم‌قربان‌رفتم‌درو‌براشون‌باز‌کردم‌

اوندن‌توالسا‌:سلام‌پدر‌رفتم‌بغلش‌کردم‌خیلی‌

دلم‌تنگ شده‌بود‌گابریل‌:السا‌واقعا‌

خودتی‌گفت‌آره‌پدر‌کی‌برگشتی‌امشب‌

آدرین:سلام‌پدردیشب‌توی‌خیابون‌پیداش‌

کردم‌نصف‌شب‌داشت‌گریه‌میکرد‌آوردمش‌

خونه‌گابریل‌:باشه‌کارخوبی‌کردی‌

السا:پدر‌من‌میخوام‌باآدرین‌برم‌مدرسه

گابریل‌:باشه‌دخترم‌با‌بادیگارتون‌برید‌

آدرین‌توروثبت‌نام‌میکنه‌السا:چشم‌

صبحانه‌خوردیم‌وسوارماشین‌شدیم‌

دست‌آدرین‌گرفتم‌‌آدرین:السا‌دستم‌

روگرفت‌خیلی‌دستش‌گرم‌بودمنم‌دستش‌

روگرفتم‌رسیدیم‌مدرسه‌همه‌ی‌بچه‌ها‌

به‌منوالسا‌نگاه‌میکردند‌همه‌یهو‌ریختند‌روی‌

سرمون‌گفتندوای‌چقدر‌خوشگله‌چیکارته‌آدرین‌

گفتم‌آروم‌آروم‌باشید‌السا‌:سلام‌من‌

خواهرآدرین‌هستم‌